دوشنبه ۳ تیرماه ۱۳۸۷
ریشه مشترک انقلاب، دوم خرداد و سوم تیر
۱- این یک واقعیت است که مردم ایران، از پیرمرد روستایی بیسوادی در دورافتادهترین نقطه کشور تا جوان تحصیلکردهی روشنفکر ساکن پایتخت، در یک باور مشترکند: «حاکمان، دیگراناند.»
بهتر است این گونه بگویم که در ذهن عموم ایرانیان، این اعتقاد راسخ وجود دارد که دستاندرکاران دستگاههای حکومتی، طبقهای مجزا از دیگر مردم هستند. حال برخی معتقدند که این طبقه «دزد» هستند و عدهای هم به «بیکفایتی» و «سوء مدیریت» آنها تأکید دارند؛ اما نامگذاری همه یکی است: «آنها»
۲- سادهانگارانه است اگر همهی این «آنها» شدن دستاندرکاران حکومت را تنها ناشی از سه دهه زمامداری جمهوری اسلامی بدانیم. به بیان بهتر، قبل از انقلاب هم همین بود. اصولاً قرنها پادشاهی در این کشور، فرهنگی و ذهنیتی در مردمان این سرزمین به یادگار گذاشته که تغییر و تصحیحش به سادگی میسر نیست. یک ملت، پس از ۱۵۰ سال سلطنت پادشاهان قاجار، چه طور میتواند به حاکمی اعتماد کند؟
۳- سه دهه پیش، عموم مردم ایران باور داشتند که ایران به دلیل داشتن نفت، کشوری ثروتمند است؛ اما آنان (حاکمان) به جای اینکه پول نفت را خرج رفاه مردم بکنند، به جیب خودشان میگذارند. اما یک واقعیت در این میان به فراموشی سپرده شده است. مگر پول نفت چه قدر است؟
۴- همین امروز که در اوج قیمت نفت ایران در طول تاریخ قرار داریم، میانگین بهای نفت خام سبک و سنگین به ۱۲۰ دلار هم نمیرسد؛ صادراتمان هم چیزی بیشتر از دو میلیون بشکه در روز نیست. با چند عدد ضرب و تقسیم ساده، به این نتیجه میرسیم که سهم ایرانی از پول نفت در روز تنها سه دلار است؛ در ماه حدود صد دلار. آیا ۹۳ هزار یا ۱۰۰ هزار تومان در ماه، عدد بزرگی است؟ فراموش نکنید که ۱۰ سالی هست که قیمت دلار در همین حوالی است و اتفاقاً ۱۰ سال پیش، قیمت نفت ایران، حتی یکدهم نرخ فعلی هم نبود.
۵- از مسأله دور نشویم. ما ایرانیها، با این اعتقاد راسخ که «آنها» حقمان را خوردهاند، دنبال کسی هستیم که از «آنها» نباشد. دنبال یک رابین هودی که شیردلانه به قلعهی «آنها» بزند و گنج پرنس جان (را که در اصل مال ماست) بدزدد و بیاورد بین ما تقسیم کند.
۶- مصاحبه امشب محمود احمدینژاد با مشاور رسانهایاش، مهدی کلهر را دیدید؟
اصلاً اگر کسی او را نمیشناخت، نمیتوانست حدس بزند که این رییسجمهور کشور است. ادبیات او، دقیقاً ادبیات یک روزنامهنگار، منتقد و تحلیلگر مستقل بود که هیچ نقش و پست و منصبی ندارد. چنان اشاره به «آنها» در تکتک جملات آقای رییسجمهور پررنگ است که انگار نه انگار که او ریاست قوه مجریه را بر عهده دارد و پرقدرتترین و صاحباختیارترین رییسجمهور تاریخ ایران است. همه این کارها نشده و باید انجام بشوند؛ اما ارتباطی به من ندارد. بروید یقهی «آنها» را بگیرید.
۷- در انتخابات دوم خرداد ۷۶، سید محمد خاتمی، آن کسی بود که از «آنها» نبود. هشت سال بعد و در سوم تیر ۸۴، علی اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از «آنها» بود و محمود احمدینژاد آن «دیگری» و آن نامزدی بود که از «آنها» نبود. پنج سال دیگر هم اگر حداقلهای رقابت در انتخابات، مشابه ۷۶ و ۸۴ وجود داشته باشد، باز هم نامزدی به پیروزی خواهد رسید که نماد مبارزه با فساد، مبارزه با سیستم مافیایی، مبارزه با رانتخواران و مبارزه با بیعدالتی باشد؛ آن «دیگری»؛ یکی به غیر از «آنها»
لینک مطلب در بالاترین
یادداشتهای شما:
نوشته ی جالبی بود.
[ احسان ] | [سه شنبه، ۴ تیرماه ۱۳۸۷، ۱۰:۳۵ بعدازظهر ]Thanks alot. your points are absolutely right
[ mehrnoosh ] | [سه شنبه، ۴ تیرماه ۱۳۸۷، ۱۱:۰۷ بعدازظهر ]از زاويه جالبي به موضوع نگاه كرديد. واقعا جالب بود
[ بنجامين ] | [سه شنبه، ۲۵ تیرماه ۱۳۸۷، ۲:۳۸ صبح ]