چهارشنبه ۹ مردادماه ۱۳۸۷
لاریجانی؛ مردی که میخواهد اوبامای ایران جلوه کند
۱- معرفی علی کردان از سوی رییسجمهور به عنوان وزیر پیشنهادی کشور، بیشک شگفتانگیز بود. اما این معرفی و رأی اعتماد قابل پیشبینی مجلس به وی، بیش از تعجبآور بودن، نشاندهنده وزن سیاسی و محدوده نفوذ علی لاریجانی در ساختار کنونی قدرت سیاسی در ایران است.
۲- علی کردان، پیشتر معاون علی لاریجانی در وزارت ارشاد بوده است و با نقل مکان لاریجانی به جام جم، او هم به صدا و سیما رفت تا معاون اداری-مالی و پارلمانی لاریجانی باشد.
۳- با روی کار آمدن دولت نهم و پس از سه تلاش ناکام محمود احمدینژاد برای سپردن وزارت نفت به چهرههای مورد وثوقش، پس از برکنار وزیری هامانه و عدم اقبال مجلس هفتم به معرفی دوباره گزینههای پیشین رییسجمهور چون سعیدلو و محصولی، در نهایت این علی کردان بود که به عنوان قائممقام وزیر، به این وزارتخانه رفت تا نماد تغییرات مد نظر رییسجمهور در این وزارتخانه باشد. حال با گذشت چند ماه، معاون پیشین پارلمانی علی لاریجانی، راه میدان فاطمی را در پیش گرفته تا بر کرسی مهمترین وزارتخانهی دولت تکیه بزند.
۴- شاید بتوان لاریجانی را باهوشترین سیاستمدار ایران نامید. به قول بهمن هدایتی، او همه را سر کار گذاشته است.
او از یک سو با قالیباف و محسن رضایی، جبهه اصولگرایان تحولخواه را راه میاندازد و از سوی دیگر، با حمایت حامیان احمدینژاد و حتی اصلاحطلبان، کرسی ریاست را از حداد عادل میگیرد.
محمدرضا باهنر، نماد لابی دولت در مجلس هفتم را از کرسی نایبرییسی اول به نایبرییس دوم تنزل میدهد و به راحتی آب خوردن، لایحه برداشت پنج میلیارد دلار از حساب ذخیره ارزی را (که تصویبش در مجلس هفتم هم ممکن نبود) به تصویب میرساند.
از سویی دیپلماسی دولت خاتمی در پرونده هستهای را زیر سؤال میبرد و از سوی دیگر، درست پیش از آغاز تحریمها، از دبیری شورای عالی امنیت ملی استعفا میدهد.
۵- لاریجانی، این روزها همه را قانع کرده است که با آنهاست. به قول سیاسیها «با همه بسته است.» هم با دولت پیمان بسته و رأی دولت را جلب کرده و هم حمایت منتقدان اصولگرا (و بعضاً اصلاحطلب) دولت را به دست آورده است.
در ماجرای وزارت نفت، رییسجمهور را قانع کرد که معاونش، کردان، شخص مورد نظر احمدینژاد است. سپس برای ریاست مجلس هفتم، توانست حداد عادل را کنار بگذارد که دخترش، عروس آیتالله خامنهای است.
حالا هم به جای فرد معتمد احمدینژاد (سید مهدی هاشمی) این دست راست علی لاریجانی است که دارد تصدی وزارت کشور را بر عهده میگیرد؛ و نشستن بر این صندلی، بدون جلب نظر آیتالله خامنهای هم غیر ممکن است.
۶- لاریجانی در همین دو ماه، به خوبی نفوذ بلامنازعش بر مجلس هشتم را نشان داده است و به نوعی، احمدینژاد بدون جلب نظر لاریجانی، کاری در این مجلس از پیش نخواهد برد.
اگر کردان هم به وزارت کشور برسد، حال و آینده رییسجمهور به نوعی در دستان لاریجانی قرار میگیرد. چرا که وزارت کشور، مجری برگزاری انتخابات هم هست و گستردهترین ساختار و نفوذ را هم در کشور دارد.
۷- شاید یکی از اصلیترین اهداف احمدینژاد از برکنار کردن مصطفی پورمحمدی، آسودگی خاطر در مورد انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود. حال حتی اگر لاریجانی قصد رقابت با احمدینژاد در انتخابات را پیش رو نداشته باشد، باز هم رییسجمهور به او نیاز دارد.
۸- علی لاریجانی پیش از انتخابات سال ۸۴، سران اصولگرایان را قانع کرد تا او را از بین پنج نامزد اصولگرا، به عنوان کاندیدای خود برگزینند.
در دوران انتخابات هم با شعارهایی نظیر «هوای تازه» و «دولت مدرن» توانست برخی افراد (مانند آن وبلاگنویس مشهور) را فریب دهد تا از وی به عنوان «نامزد محبوب» خود نام ببرند.
لاریجانی حتی کاری کرده که دیپلمات کهنهکاری چون خاویر سولانا، او را «دوست من» بخواند.
۹- دو ماه پیش، لاریجانی در گفت و گویی با «شهروند امروز» درباره رسیدناش به ریاست مجلس گفته بود: «ملت، تغییر میخواست»
بعید نیست که علی لاریجانی در انتخابات ۸۸ یا ۹۰، دوباره خود را کاندیدای ریاست جمهوری کند و عجیب هم نیست که با همین شعار «تغییر» به میدان بیاید.
اما آیا میشود کارنامه و گذشته او را از یاد برد و علی لاریجانی را «بارک اوباما»ی ایران پنداشت؟
دوشنبه ۲۴ تیرماه ۱۳۸۷
کابینه احمدینژاد در دو قدمی سقوط
۱- با برکناری محمد رحمتی از وزارت راه و ترابری، تعداد وزرایی که کابینه محمود احمدینژاد را ترک کردهاند، به ۹ نفر رسید. مطابق قانون اساسی، در صورتی که نیمی از وزرا به هر دلیل پست خود را ترک کنند، رییسجمهور باید مجدداً همه وزیران را برای اخذ رأی اعتماد به مجلس معرفی کند. با این حساب، کافی است دو وزیر دیگر عزل شوند، استعفا کنند یا از سوی مجلس استیضاح شوند تا کابینه محمود احمدینژاد سقوط کند.
۲- اما نکته قابل توجه این است که از ۱۲ وزیر باقیمانده، ۹ وزیر در سه سال گذشته، در مقطعی تیغ برکناری از طرف رییسجمهور یا استیضاح از سوی مجلس را بالای سر خود دیدهاند.
به این ترتیب که در عمر کوتاه دولت نهم، وزیر کشاورزی استیضاح شد؛ وزیر بازرگانی به طرز عجیبی از استیضاح گریخت؛ طرح استیضاح وزیر علوم (بر سر ماجرای دانشجویان ستارهدار) تهیه شد؛ برخی نمایندگان پس از سانحه سقوط هواپیمای خبرنگاران، قصد استیضاح وزیر دفاع را داشتند؛ برای برکناری وزیر ارشاد، امضا جمع شد؛ طرحهایی برای استیضاح وزیر بهداشت و وزیر ارتباطات تهیه شد و خبرهایی مبنی بر جمعآوری امضا برای استیضاح وزیر مسکن در مجلس هشتم نیز به گوش میخورد.
در کنار این، در مقاطعی، اخباری مبنی بر عزل وزیر امور خارجه نیز به گوش رسیده است.
تنها وزرای اطلاعات، کار و نیرو بودهاند که این سه سال را با آرامش و بدون نگرانی از استیضاح یا عزل سپری کردهاند. حتی بعید نیست که با ادامه یافتن یا گسترش خاموشیها در کشور، برای استیضاح وزیر نیرو نیز امضا جمع شود.
۳- با آنچه بر کابینه در این سه سال گذشته، نمیتوان برکناری دو وزیر دیگر در طول یک سال آینده را به کلی منتفی دانست. به ویژه هنگامی که سخنگوی دولت در پاسخ به پرسشی در این باره بگوید: «هنوز تغییرات کابینه به نصف نرسیده است و اگر تغییرات کابینه به نصف برسد، بر اساس قانون عمل میشود.»
جواب غلامحسین الهام، پاسخی ساده و به ظاهر قانونی است؛ اما به هیچ عنوان، نشانی از نگرانی از سقوط احتمالی کابینه یا تلاش دولت برای پیشگیری از چنین اتفاقی در آن دیده نمیشود.
۴- با نگاهی به عملکرد سهساله رییسجمهور، میتوان ادعا کرد که او چندان به کار گروهی، همفکری و اختیارات مدیران اعتقادی ندارد. احمدینژاد به تنهایی مغز متفکر و سیاستگزار دولت (و کشور) است و وزیران او چیزی جز مباشران گوش به فرمان وی نباید باشند. به بیان بهتر، خواستهی رییسجمهور چیزی نیست جز یک احمدینژاد برای هر صندلی!
۵- بر خلاف پیشبینیها، به نظر میرسد که همراهی مجلس هشتم با دولت نهم حتی بیش از مجلس هفتم است. چنانچه طرح برداشت پنج میلیارد از حساب ذخیره ارزی برای واردات، به سادگی هر چه تمامتر به تصویب مجلسیان رسید. حال بعید نیست که وجود چنین مجلسی، این وسوسه را به جان رییسجمهور بیندازد که با برکناری دو وزیر دیگر، خود را به یکباره از شر همه آنها خلاص کند و این بار کابینه دلخواه خودش را بچیند؛ کابینهای احمدینژادیتر
لینک در بالاترین
پنجشنبه ۲۰ تیرماه ۱۳۸۷
آخر بازی هستهای و بسته انشاءالله پیشنهادی
۱- شطرنجبازان ماهر به خوبی میدانند که این مهم نیست که بازی را با چه گشایشی آغاز میکنید؛ ایتالیایی، روی لوپز، سیسیلی، هندی، گامبی شاه، گامبی وزیر یا حتی اورانگوتان!
چرا که چه سفید باشید و چه سیاه، اولاً گشایش شما به نحوه بازی و انتخابهای حریفتان هم بستگی دارد و در ثانی، هیچ گشایشی خود به خود شما را برنده یا بازنده بازی نمیکند.
حتی تشخیص دقیق نتیجه بازی در میانه آن هم میسر نیست. حساسترین و اصلیترین بخش بازی شطرنج، زمانی است که اکثر مهرههای دو طرف، از بازی خارج شدهاند؛ پردهها کنار رفته و خیلی چیزها عیان است.
«آخر بازی» است که نتیجه را مشخص میکند. شطرنجباز ماهر در آخر بازی میتواند یک پوزیسیون بازنده را به پات بکشاند و شطرنجباز آماتور، پوزیسیون برنده را به باد میدهد و شکستخورده از بازی خارج میشود.
۲- شطرنج هستهای ایران و غرب به جایی رسیده که میشود وارد «آخر بازی» شد. وزیر به وزیر کردهایم؛ دو رخ، دو فیل و یک اسب را قربانی کردهایم و به جایش، پیادهای را به ردیف هفتم رساندهایم و با «کیش دائم» غرب مواجهیم. وضع حریف از نظر مهره بسیار بهتر است. هر چه بازی در این مرحله بیشتر ادامه پیدا کند، به دلیل قوای بهتر حریف، مهرهی بیشتری از دست میدهیم؛ حتی اگر فعلاً دست حریف از پیادهی ردیف هفتم ما کوتاه باشد.
باید قبول کرد که هر چه زودتر وارد «آخر بازی» شویم، مهرههای کمتری را از دست دادهایم و فاصله قوای دو طرف، کمتر است.
فراموش نکنید! باید «آخر بازی» را بازی کرد تا مسابقه تمام شود و در این «آخر بازی» بیش از مهرهها، مهارت است که نقش دارد.
۳- چند باری نوشتهام که با این استراتژی (غنیسازی اورانیوم در ایران) مخالفم. اما به هر ترتیب، پیادهای را که با دادن قربانیهای زیاد، لب مرز وزارت رساندهایم، نباید به همین سادگی از دست بدهیم و اگر قربانیاش میکنیم، باید در برابر چیزی ارزشمند قربانیاش کنیم. اما سؤال اینجاست که بسته پیشنهادی فعلی غرب و مشخصاً ۱+۵، آن قربانی باارزش است؟
۴- اگر واقعبینانه نگاه کنیم، بسته پیشنهادی فعلی، به زبان خودمانیتر، مشتی «انشاءالله» بیشتر نیست. از همان «ان شاء الله»هایی که مثلاً در قرارداد تولید پژو ۲۰۶ یا لوگان میشد دید که انشاءالله (یعنی اگر خدا بخواهد) مثلاً ۲۰، ۳۰ یا ۵۰ درصد تولیدات ایران، به کشورهای دیگر صادر میشوند و انشاءالله شرکت اروپایی فلان قدر از قطعهسازان وطنی، قطعه میخرد و زمینه صادرات فراهم میکند و چه و چه. مشتی «وعدهی سر خرمن» یا در ادبیات علی لاریجانی: خروس قندی!
۵- اگر واقعاً مسئولان عالیرتبه جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده باشند که بایستی از این مرحله گذشت و وارد «آخر بازی» شد، عالی است. حتی اگر ارائه بسته پیشنهادی ایران در مقابل بسته پیشنهادی آنها، نشانهای از تمایل به دیپلماسی فعال (به جای دیپلماسی منفعلانه) باشد، تحسینبرانگیز است.
اما اگر همه این داستانها، فقط برای خریدن وقت و کش دادن بازی به امید وزیر شدن پیاده ردیف هفتم و قلع و قمع مهرههای حریف با این مهره پرقدرت باشد، باید گفت «زهی خیال باطل.» چرا که ماندن در این مرحله، فقط برتری مهرهای طرف مقابل را بیشتر میکند و هر وقت روسها نیروگاه برق هستهای بوشهر را راهاندازی کردند، پیاده ایران هم وزیر میشود. (چیزی در حد محالات است)
۶- ماندن در وضعیت «نه جنگ، نه صلح» فعلی، هیچ نفعی برای ما ندارد. حتی اگر (بنا به گفتهی غرب) هدف ایران ساخت جنگافزار هستهای باشد و به این هدف دست هم بیابد، آن قدر وقت گذشته که یک شاه برایمان مانده و یک وزیر در آن طرف میدان؛ و هر دو با انبوه مهرههای طرف مقابل، محاصره شدهاند که چند تایی از این مهرهها هم وزیر هستند و آن روز وزیر (و نه پیاده ردیف هفتم) خود را باید در مقابل هیچ، از دست بدهیم و چه بسا به جای پات شدن، مات شویم.
۷- فکر میکنم اگر وضع با همین روند پیش برود، بعید نیست روزی برسد که مثلاً به جای سه قطعنامه، ۱۰ قطعنامه در تحریم ایران صادر شده باشد و کل بسته پیشنهادی آقای سولانا، لغو نیمی از قطعنامهها باشد.
از طرف دیگر، بسته پیشنهادی فعلی غرب، عملاً خالی است و بعید است حاضر شوند چیزی درون آن بگذارند. چه کنیم؟
جهنم و ضرر. میشود لااقل این دُر غلتان را خودمان در سطل بیندازیم؛ اما با خروس قندی عوضش نکنیم و آقای رییسجمهور با کمال افتخار، نطق کنند و از «حفظ عزت ملت ایران» سخن بگویند.
لینک در بالاترین
چهارشنبه ۱۲ تیرماه ۱۳۸۷
آنها به همهمان شلیک میکنند
۱- آقای منتجبنیا در سرمقاله دیروز «اعتماد ملی» نوشته بود محمود احمدینژاد گفته است «او (آیتالله خامنهای) فکر میکند من رییسجمهور او هستم. در صورتی که من رییسجمهور امام زمان هستم»
اگر این نقل قول، صحت داشته باشد، دیگر نمیتوان آقای رییسجمهور و حلقه کوچک اطرافیان همفکرش را «تمامیتخواه» (توتالیتر) نخواند.
۲- اصلاً مهم نیست که تمامیتخواهی چیست و چه معنایی دارد؛ چرا که یک مثال کاملاً واضح از آن پیش چشممان است. آنها (یعنی محمود احمدینژاد و حلقه کوچک نزدیکانش) دقیقاً همه پستها و سمتها، همه وظایف و اختیارات، همه تریبونها، همه تیترها و همه فکرها را برای خودشان، در جهت اهداف خودشان و دقیقاً منطبق بر نظرات خودشان میخواهند.
۳- چرا کمتر کسی از خواندن این جملات تعجب کرد؟
پاسخ واضح است: وقتی آقای رییسجمهور، مصطفی پورمحمدی را برکنار کرد که سالها از مقامات بلندپایه وزارت اطلاعات بوده، بیشترین خدمت را به دولت نهم در راستای افکار و اهدافش کرده و مهمتر از همه، از نزدیکان بیت رهبری به شمار میرفت، میشد مطمئن شد که دیگر نزدیکان آیتالله خامنهای هم در دولت نهم از امنیت شغلی برخوردار نیستند. حدسی که با عزل علی لاریجانی، قوت گرفته بود.
۴- باید پذیرفت که این دولت، قصد همکاری و حتی تحمل هیچ کسی را که به خود اجازه بدهد فکر و نظری ذرهای متفاوت با شخص رییسجمهور داشته باشد، ندارد. واقعاً هم فرقی نمیکند که نهضت آزادی باشد یا مشارکت، کارگزاران یا اعتماد ملی، یا حتی سرداران سابق سپاه نظیر محسن رضایی و باقر قالیباف. آقایان همه را به یک چشم میبینند: مزاحم، نامطلوب، دیگری، دشمن!
۵- آقای کروبی و حامیانش در حزب اعتماد ملی، در سه سال گذشته، لحظهای از همکاری با محافظهکاران برای تخریب اصلاحطلبان غفلت نکردهاند. بالاخره آنها مختارند که چگونه خود را به حاکمیت نزدیک کنند.
اما شاید یادآوری این نکته لازم باشد که با تخریب خاتمی، مشارکت، مجاهدین، کارگزاران و دیگران، ممکن است اندکی عصبانیتشان فروکش کند، اما به آرزویشان نخواهند رسید. چرا که این روزها دایره غیرخودیها بزرگتر از آن شده که با این کارها، بتوان از آن خارج شد. امروز هر کس که احمدینژادی نباشد، غیرخودی است.
پ.ن: ۲۴ ساله شدم.
فقط میتوانم بگویم نگرانم از آنکه روزی قبرهایی که برای سربازان دشمن کندهایم، مدفن خودمان شود.
لینک مطلب در بالاترین
سه شنبه ۱۱ تیرماه ۱۳۸۷
هاله ابهام پیرامون «سوء قصد به جان احمدینژاد»
۱- ابوالفضل ظهرهوند، سفیر سابق ایران در ایتالیا در گفت و گو با ایرنا، جزئیات طرح سوء قصد به جان محمود احمدینژاد را تشریح کرد. وی گفته است که قصد داشتهاند با یک دستگاه اشعه ایکس، رییسجمهور ایران را ترور کنند. اما مشکل اینجاست که همین چند جمله ظهرهوند، پر از نکات مبهم و بعضاً عجیب است.
۲- شاید مهمترین ابهام در طرح تشریح شده، نامعلوم بودن واحد اندازهگیری تشعشع است. معلوم نیست واحد این اعداد ۳۰۰ و ۵۵۰ و ۸۰۰ و ۱۰۰۰ و ۱۵۰۰ چیست. آیا واحد اندازهگیری رونتگن (واحد اندازهگیری اشعه ایکس) است؟ یا که میلی رم (mili REM: واحد پرتوگیری رادیو اکتیو) است؟ یا که مقصود، قدرت دستگاه بر حسب وات است؟ شاید هم منظور درجه سانتیگراد بوده است!
این مهمترین مشکلی است که به خاطر آن، نمیشود گفتههای آقای ظهرهوند را راستیآزمایی کرد.
۳- مشکل دوم این است که آقای سفیر گفتهاند: «به فرض اینکه دستگاه خراب است، دستگاه دیگری به محل آوردیم. اما معلوم شد که مشکل از دستگاه نیست و ظاهراً اشعه از جایی کنترل میشد.»
ببخشید؛ اما من نمیفهمم. به فرض که دستگاه اول دستکاری شده بوده و از راه دور کنترل میشده است، آیا در دستگاه دوم هم تجهیزات کنترل از راه دور جاسازی شده بوده است؟ یا که اشعه ایکس مذکور، منبع دیگری داشته است؟
۳- مسأله سوم این است که معمول نیست به جز برای عکسبرداری و کاربردهای پزشکی، انسان را زیر اشعه ایکس قرار دهند و مثلاً اگر در جاهایی مانند فرودگاهها قصد کشف سلاح را داشته باشند، از روشهای دیگر و سادهتر و ایمنتری استفاده میشود؛ نه از عبور دادن انسان از دستگاه اشعه ایکس.
۴- اما اساسیترین مشکل، مرگبار نبودن اشعه ایکس است. کلاً اصلیترین اثر پرتوهای الکترومغناطیسی پرقدرت (از پرتوهای فرابنفش تا اشعه گاما) بر روی بدن انسان و دیگر موجودات زنده، سرطانزایی (آن هم در درازمدت) است. یعنی به جز موارد معدودی مانند انفجارهای هستهای که دوز پرتوها بسیار بسیار بالاست، در دیگر موارد، «پرتوگیری به مدت طولانی» ممکن است منجر به سرطان شود. شاهد آنکه پیر و ماری کوری که سالهای سال با مواد رادیو اکتیو نظیر اورانیوم به طور مستقیم و بدون محافظت کار کردند، در نهایت در اثر سرطان جان سپردند. فراموش نکنیم که اورانیوم و دیگر مواد رادیو اکتیو، از خود اشعه گاما ساطع میکنند که از اشعه ایکس بسیار پرقدرتتر است.
۵- آقای ظهرهوند در جایی دیگر گفتهاند: «وقتی رییسجمهوری وارد محل شد، ... آثار ناشی از شدت اشعه در محیط داخل ساختمان کاملاً احساس میشد.» اما مسأله این است که پرتودهی دستگاههای اشعه ایکس، در یک نقطه یا مسیر مشخص متمرکز است و در محیط پخش نمیشود. تازه به فرض پخش شدن، اشعه ایکس را که نامرئی، بیرنگ، بیبو و بدون اثرات آنی است، نمیتوان احساس کرد. گواه آنکه وقتی برای عکسبرداری اشعه ایکس میروید، اگر صدای دستگاه نباشد، نمیتوانید بفهمید که چه زمانی دستگاه دارد پرتودهی میکند.
۶- گفته میشد ظهرهوند، پس از آنکه نتوانست ملاقاتی بین رییسجمهور ایران با مقامات ایتالیا یا پاپ ترتیب دهد، از کار برکنار شده است. حالا این اظهارات عجیب و مبهم، این احتمال را به ذهن متبادر میکند که شاید هدف، چیز دیگری است؛ مخصوصاً وقتی ایرنا عنوان ایشان را «سفیر ایران در ایتالیا» ذکر کرده است.
۷- خیلی سعی کردم از نگاه طنزآمیز به این موضوع پرهیز کنم. اما ببینید چه مراعاتالنظیر بینظیری بین این کلمات وجود دارد: انرژی هستهای، هاله نور، اشعه ایکس، قرص اکس
لینک در بالاترین