جمعه ۱۴ فروردینماه ۱۳۸۸
پیچیدگیهای سیاست و سادگی مغالطه
تحلیل رویدادها و مسائل سیاسی، کاری سهل و ممتنع است. سهل است؛ از این رو که با کنار هم گذاشتن چند واقعیت (Fact) میشود به یک تحلیل رسید و سخت از این بابت که در نظر گرفتن تمامی واقعیات موجود، دست کمی از پیشبینی و ارزیابی تمام حالات ممکن در یک بازی شطرنج ندارد و اگر ناممکن نباشد، لااقل بسیار سخت است.
به همین جهت است که برای رسیدن به یک ارزیابی و جمعبندی، لازم است که میان همه واقعیات موجود، تعدادی از واقعیات کلیدی را انتخاب کرد و با کنار هم چیدن آنها به تصویری اجمالی رسید که تا حد زیادی به تصویر کلی شبیه باشد.
البته توجه به این نکته هم لازم است که مواردی وجود دارند که نه کاملاً درست هستند و نه تماماً نادرست؛ بلکه جایی بین این دو قرار میگیرند که این از ویژگیهای اصلی دنیای خاکستری سیاست است.
با این مقدمه طولانی، میخواستم به این نکته برسم که یادداشت قبلیام درباره پیشنهاد در نظر گرفتن قالیباف به جای خاتمی، «دروغ ۱۳» بود.
یادداشتی ظاهراً شبیه بقیه مطالبم که با کنار هم گذاشتن برخی واقعیتهای درست و تا حدی درست کنار برخی حرفهای نامربوط و غلط، به نتیجهای رسیده بودم که بوی چندانی از حقیقت نبرده بود. البته رسیدن به این نتیجه بدون کنار گذاشتن برخی مطالب کلیدی ناممکن بود.
برای نمونه، این درست است که «کنار کشیدن خاتمی به نفع میرحسین موسوی قاعدتاً میبایست طرفداران او را نیز به سمت میرحسین هدایت میکرد.» اینکه «در کشور روابط، اتکا بر ضوابط، تکیه بر باد است» هم تا حدی درست است.
اما اینکه شرکت نکردن فعال در این انتخابات «به این معناست که دیگر در هیچ انتخاباتی نمیشود شرکت کرد» حرفی کاملاً نادرست است و هنرمند یا مهندس بودن میرحسین موسوی، هیچ ربطی به توانایی یا ناتوانی او برای ریاست جمهوری ندارد؛ همان طور که ربط دادن شرکت فعال در انتخابات به بهانهجویی آمریکا و اسراییل برای حمله نظامی به ایران، چیزی جز مغالطه نیست.
بدون کنار گذاشتن عامل «نهادهای دیگر و علیالخصوص انتصابی» و نیز مواردی که در این یادداشت برشمرده بودم، رسیدن به این نتیجه امکانناپذیر بود.
دست آخر اینکه رسیدن به نتیجهای نادرست، نیمهدرست یا نامربوط در یک تحلیل و حتی قبولاندن آن به جمعی از مخاطبان، کار چندان سختی نیست و در دو ماه باقیمانده تا این انتخابات، از این دست تحلیلها بسیار خواهیم دید.
این خاصیت عرصه خاکستری و پیچیده سیاست است و هم در مقام نویسنده و هم در مخاطب، باید حواسمان را به این موضوع جمع نگه داریم.
با به خاطر داشتن فاکتورهای اصلی و تعیینکننده، توجه به وزن واقعی هر عامل و نیز آشنایی به روشهای سفسطه و استدلالهای مغالطهآمیز، میشود تا حدی از این به بیراهه رفتنها پیشگیری کرد.
پیشنهاد میکنم مجموعه مطالب مریم اقدمی درباره «خطاهای روزمره» در تحلیل و استدلال را مطالعه کنید.