یکشنبه ۱۶ فروردینماه ۱۳۸۸
تکرار مستمر یک اشتباه
این دو جمله را بخوانید:
توپ در حال وارد شدن به دروازه بود که دروازهبان آن را گرفت.
شاخصهای اقتصادی در حال رسیدن به پایینترین حد خود هستند.
حال آنها را با دو جمله زیر مقایسه کنید:
توپ داشت وارد دروازه میشد که دروازهبان آن را گرفت.
شاخصهای اقتصادی به پایینترین حد خود دارند میرسند. (یا «دارند به پایینترین حد خود میرسند.»)
کدام نگارش روانتر و سادهتر بود؟
فرض کنید هنگام قدم زدن در پارک، آشنایی را دیدهاید و بعداً میخواهید همین را تعریف کنید. آیا میگویید: «در حال قدم زدن در پارک بودم که فلانی رو دیدم» یا که میگویید: «داشتم تو پارک قدم میزدم که فلانی رو دیدم»؟
فرض کنید با کسی قرار گذاشتهاید و دیر کردهاید. به او زنگ میزنید و میگویید: «در حال اومدن هستم. پنج دقیقه دیگه میرسم» یا که «دارم میام. پنج دقیقه دیگه میرسم»؟
فعلهایی مثل «داشتم میرفتم» و «دارم میبینم» (خیلی جاها) معادل «Past Continuous» و «Present Continuous» در زبان انگلیسی هستند.
مثلاً جمله «I was watching TV when you called» را به فارسی اینگونه میگویند: «داشتم تلویزیون میدیدم که تو زنگ زدی.»
همچنین «I am eating dinner» معادل «دارم شام میخورم» فارسی است.
به این نوع فعلها که به ترتیب با ترکیب ماضی\مضارع ساده از مصدر داشتن و ماضی\مضارع استمراری فعل دیگر ساخته میشوند، «ماضی مستمر» و «مضارع مستمر» (یا ملموس) میگویند (و نمیدانم چرا در کتابهای دستور زبان فارسی، آن قدر که به ماضی ساده و نقلی و استمراری و بعید و نیز مضارع ساده و استمراری و التزامی پرداخته میشود، به این ماضی و مضارع مستمر توجهی نمیکنند.)
واقعیت این است که فارغ از اینکه نام و ساختارشان چیست، این ترکیبها را در گفت و گوهای روزمرهمان زیاد به کار میبریم. اما متأسفانه به نوشتن که میرسد، این ترکیب را فراموش میکنیم و تمام جملاتمان پر میشود از «در حال ... بود» و «در حال ... هستم» که نمیدانم از کجا آمدهاند و بیشتر شبیه ترجمه لفظ به لفظ جملات انگلیسی هستند.
باز هم با کمال تأسف روزنامهنگاران ایرانی در زمینه استفاده از این ترکیبهای غلط از همه پیشی گرفتهاند (گرفتهایم) و در اکثر روزنامهها و سایتها، جملاتی نظیر «فلان کشورها در حال مذاکره بر سر بهمان موضوع هستند» و «پیش از آغاز بحران جهانی، قیمت نفت در حال افزایش بود» بسیار به چشم میخورند.
به نظر من، آنچه من را «ایرانی» میکند، وجود بناهایی مانند تخت جمشید یا زیگورات چغازنبیل نیست. چرا که ممکن بود (و هست) که این بناها در اثر یک پدیده طبیعی مانند زلزله و سیل از بین بروند یا که لشگری و سرداری تخریبشان کند (چنانچه ارگ بم را زلزله نابود کرد) اما باز هم من ایرانیام. چرا که هنوز اشعار حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی و نظامی و سهراب را میتوانم بخوانم و بفهمم و لذت ببرم. این زبان فارسی است که دارد به من هویت ایرانی میدهد و پیوندی است میان من و گذشتگان این سرزمین و فرهنگی که به یادگار گذاشتهاند.
اگر برای این زبان فارسی، ارزش و احترامی قائل باشیم، باید تلاش کنیم جلوی انگلیسی (و عربی) کردن اجزا و ساختارهای آن را بگیریم. به نظرم این جلوگیری از جا افتادن ساختارهای نادرستی نظیر «در حال» بسیار مهمتر از به کار گرفتن معادلهای فارسی کلمات خارجی و حتی ساختههای نادرستی مانند «میباشد» و ... است؛ چرا که در نهایت جملهای نظیر «دارم هارد کامپیوترم را فرمت میکنم» هنوز کاملاْ فارسی است.
لینک مطلب در بالاترین
یادداشتهای شما:
دوست عزیز
شما که به فکر زبان فارسی هستید حداقل خودتان از کلمه «عدم» استفاده نکنید.
ادعا ادعا...این مهلکتر است یا تخت جمشید برای ایرانیها.
کوچولوی پر رو سلام
این مطالب را مینویسی تا روزی استخدام رادیوهای خارجی شوی؟؟
به «در حال دادن » گیر دادهای، اما بهتر بود خودت به جای اینکه بنویسی «این زبان فارسی است که دارد به من هویت ایرانی میدهد.»
مینوشتی: «این زبان فارسی است که به من هویت ایرانی میدهد.»
سلام بهرنگ خان. اگر يادت باشه يه چند صباحي توي مديريت فرهنگي دانشگاه فردوسي مشهد و تو ماجراي نشريات دانشجويي هم نفس بوديم. خوشحالم كه همچنان در وادي روزنامه نگاري مشغولي.
موفق باشي
ببخشيد! جملۀ "توپ در حال وارد شدن به دروازه بود" روانتر از "توپ داشت وارد دروازه میشد" است!
لطفا سعی نكنيد برای زبان كليشه و قواعد انعطاف ناپذير درست كنيد. اين كارها مغاير با طبيعت و پويايی زبان است. كی گفته كه زبان فارسی حتما بايد با همان دستو و دستوراتی نوشته شود كه در قرنهای پيش نوشته میشد؟
"توپ در حال وارد شدن به دروازه بود" ساختاری كه زبان فارسی در دهههای اخير برای خودش خلق كرده و در بسياری از جاها هم خيلی كارسازتر از ساختار "توپ داشت وارد دروازه میشد" است. حتی همين ساختار اخير هم در همين دهههای اخير خلق شده است. وگرنه بايد فقط میگفتيم "توپ وارد دروازه میشد"، كه خوب صورت عام تر است و در هر حال مفهوم تكرار هم در خودش دارد، يعنی اينكه نارساست. حالا بد است كه برای جبران اين نارسايی و دقيقتر گفتن بعضی مفاهيم خاص اين دو صورت را هم خلق كردهايم؟ تو رو خدا دست برداريد و اين اداهای "نجفیوار" را بريزيد دور!
neveshte shoma eshtebah fani ziad dare
[ ] | [یکشنبه، ۱۶ فروردینماه ۱۳۸۸، ۴:۴۵ بعدازظهر ]سلام.
به این مطلب در:
http://falatooni.blogspot.com/2008/12/blog-post_17.html
پیوند داده شد.
متشکرم.
in harfi ke mizanid eshare nakardid ke as che ebarate Englisi tarjome shode. dar englisi az DAR HAL E estefade nemishe!
eashare krdid ke in tarjomeye englisi e amma dar matn englisi ke neveshtid DAR HAL E vojood nadare
---------------------------------------------
بهرنگ: خیر؛ «در حال» وجود ندارد. اما متأسفانه این جملات را با «در حال» به فارسی ترجمه کردهاند. یعنی برای مثال «Watching» را به «در حال دیدن» ترجمه کردهاند تا بتوانند «is» و «was» را «است» و «بود» ترجمه کنند.
صادقانه بگویم بهرنگ عزیز خود باوری خوب است اما اگر به مرز خود شیفتگی برسد، بلای جان است. نمی دانم چرا در نوشته های تو این خود شیفتگی را می بینم.
خوب است آدم در مورد چیزی اظهار نظر کند که دست کم داشتن دانش آن بر خودش و دیگران پوشیده نباشد.
چرا برای این که بتوانی این حس را در خودت ارضا کنی کمی بیشتر مطالعه نمی کنی و «اصلاحات» را از خودت آغاز نمی کنی؟
سلام
ممنون بابت این مطلب. نمیدونم چرا توی نظراتِ بالا که میخوندمشون، این قدر همه مخالف بودند.
من نمیدونم این نوشته تا چه اندازه از نظر فنی درسته، ممکنه اگر یک کارشناسِ زبانِ فارسی اینجا باشه ایرادی بهش وارد کنه، اما در هر حال، تلنگر خیلی خوبیه برای این که به ما یادآوری کنه که خیلی ساختارهار رو به شکل خیلی سادهتری در زبانِ مادریمون داریم، اما وقتی میخوایم «مثلاً» رسمیتر نوشته باشیم، یا میریم سراغِ زبونهای دیگه، یا ساختارهای عجیب و غریب میسازیم!
حالا دربارهی این نوشته. «داشتم» و «دارم» رو حس میکنم بیشتر توی محاوره میاریم. البته قبول دارم که خیلی روونتر از اون «در حال» هست، اما انتظار همچین ساختاری توی داستان بیشتر دارم، تا توی یه متنِ رسمی!
[ در دوردستها ] | [سه شنبه، ۱۸ فروردینماه ۱۳۸۸، ۱۰:۴۹ بعدازظهر ]سلام بهرنگ خان
دلیل اینکه در کتاب های درسی و دستوری زبان فارسی به ماضی و مضارع مستمر پرداخته نمی شود، ساده است؛ این افعال اصلا در زبان فارسی وجود خارجی نداشته اند!
این فعل ها آنطور که شما نوشته ای، «خیلی جاها» معادل ساختارهای ذکر شده در زبان انگلیسی نیستند؛ بلکه دقیقا و همیشه خود ِ خودشانند و معادل آنها!
ساخت مضارع مستمر این است: «دار+شناسه» + «مي+بن ماضي+شناسه» و دقیقا ساختاری است که «گویشوران ِ بومی» فارسی برای «Present Continuous» درنظر گرفته اند و ماضی مستمر («داشت+شناسه» + «می+بن ماضی+شناسه») را هم برای «Past Continuous»؛ «دار» و «داشت» هم به ترتیب بن مضارع و ماضی فعل «داشتن» اَند.
به همین دلیل است که استفاده از این ساختار در زبان عامیانه همین مردم بسیار عادی است و حتی در داستان ها و شعرهای معاصر هم زیاد دیده می شود ولی در زبان رسمی نه؛ مثلا کاربرد مضارع مستمر را در این بند ببین:
«دارد» به خانه «می رسد» انگار
پایان قصه باز پیدا شد
اسب سیاه مرگ هم روزی
شاید کلاغ قصه ما شد ...
می بینی عزیزم؟ چیزی که فکر می کنی قسمتی از هویت ایرانی و زبان فارسی است نتیجه گرته برداری و ترجمه مستقیم یک ساختار انگلیسی است!
دستور زبان «تجویزی» نیست، «توصیفی» است؛ «اختراع» نمی شود، «کشف» می شود؛ یعنی هیچ کس ساختاری از خودش نتراشیده تا به زبانش بخوراند ئو تجویزی برایش بکند تا درست شود، تمام این ساختارها از بررسی و تحقیق در نحوه صحبت کردن همین «گویشوران ِ بومی» پدید آمده اند؛ این اتفاق همچنان هم می افتد و خواهد افتاد، دست من و شما هم نیست.
زبان زنده و پویاست و فارسی هم که یکی از زبانهای «هندو اروپایی» است در این زمینه پیشرو و به نظر من اصلا «نمی شود» جلوی زایش و تولید ساختارها و واژگان جدید را گرفت و «نباید» مقابل چیزی که زبان قبول کرده و تولید کرده دگم بود و ایستادگی کرد و غلط گرفت که چرا؟ چون قبلا نبوده! خب قبلا خیلی چیزها و خیلی کس ها نبودند؛ حالا هستند و بعدا هم نیستند! به همین سادگی (البته این نظر شخصی من نیست، بسیاری از زبان شناسان معاصر بر همین باورند).
اما... بد دفاع کردن از هر چیزی مهلک ترین ضربه را به پیکره نوپایش می زند، چرا برای توجیه هر مساله ای باید دست به دامان گذشته تاریخی و فرهنگی مان بشویم و فارسی بودنش را رو کنیم؟ حال آنکه این ساختار اصلا فارسی نیست!
بهروز باشی و کامیاب
------------------------------------------------
بهرنگ: دوست گرامی
من منبعی برای حرف شما (که این دو ساختار، گرتهبرداری از زبانهای خارجی هستند) نیافتم. با این همه، اگر هم گرتهبرداری باشند، فارسیزبانان در گفتار روزمرهشان از این ساختار برای توصیف این وقایع استفاده میکنند و از «در حال» در گفتار خبری نیست
شما درست میگویید: دستور زبان «شکفی» است و نه «تجویزی» اما شما به نظر میرسد که دارید اولویت و اصالت را به نوشتار میدهید و نه گفتار
من فکر میکنم این گفتار و ساختارهای گفتاری است که بایستی ملاک و معیار اصلی برای «کشف» دستور زبان قرار بگیرند؛ نه نوشتار که عموماً از نظر ساختاری به یکدستی و انسجام گفتار نیست
شاهد این ادعا هم استفاده از «را» نشانه مفعول بیواسطه است که بر خلاف نوشتارهای سست، هیچگاه در گفتار بعد از فعل قرار نمیگیرد و با تغییر لحن و آهنگ ادای کلمات، به سادگی و بدون در هم ریختگی جملهها ادا میشوند
* مضارع مستمر : «دار+شناسه» + «می+بن مضارع+شناسه».
بن مضارع در اثر تنبلی و اشتباه کپی پیستی! بن ماضی نوشته شده است؛ حالا اصلاح شد.
بهرنگ خان آمدی و نسازی ها !
دنبال منبع می گردی؟ خب خودم پس چی هستم؟ به این موثقی! D:
« ...مثلا امروزه، فعل وصفی و یا ماضی و مضارع مستمر چون رواج دارد درست است، اگر چه با پیشینه زبان مغایر باشد» (دستور زبان فارسی، دکتر تقی وحیدیان کامیار با همکاری غلامرضا عمرانی، صفحه 5، پاراگراف دوم، خط هشتم).
نوشته ام را کامل خوانده اید و بعد حرف خودم را تحویل خودم داده اید؟! فکر می کنم وقت کم بوده و باید جایی می رفتید و بدون خواندن تمام جمله ها سریع جواب نوشته اید؛ خدا رو شکر این جمله در همان نظری است که شما جواب برایش نوشته اید، جمله را ببینید لطفا:
«تمام این ساختارها از بررسی و تحقیق در نحوه «صحبت کردن» همین «گویشوران بومی» پدید آمده اند» (کامنت اولی من، دو تا بالاتر!).
نحوه «صحبت کردن» یعنی چه؟ یعنی نوشتار؟! از همین جا به این نتیجه رسیده اید که من نوشتار را ارجح تر و اصیل تر از گفتار دانسته ام؟!!
نوشته ام به همین دلیل است که در زبان عامیانه مردم بسیار استفاده می شود و در شعرها و داستان های معاصر هم که از همین زبان عامیانه برای ارتباط بهتر با مخاطب استفاده می کنند وارد شده، ولی در نوشته های رسمی نیست چون در این نوشته ها از سبک و ساختار و واژگان ثبت شده در نوشتار مکتوب به جا مانده از گذشته استفاده می شود و سعی می کنند اتوکشیده باشند و به زبان عامیانه مردم هم اصلا نزدیک نشوند و جالب است که در خیلی از موارد غلط می نویسند و این غلط نویسی را هم نشانه باسوادی می دانند!
چرا برداشتتان دقیقا برعکس گفته های من است؟ اتفاقا من اصالت را به گفتار دادم، نه نوشتار! «گویشور بومی» کسی است که به زبان مادری اش گویش می کند، نه نویسش! «صحبت کردن» عملی است که با حلق و حنجره و تارهای صوتی و زبان و دندان صورت می گیرد و نتیجه اش حرف است و «گفتار» و نه «نوشتار»! البته ساختارهای مختلف از طرق مختلف وارد زبان می شوند ولی مطمئن باشید که ابتدا فقط گفتار وجود داشته و بعد نوشتار از گفتار ناشی شده و اصلا «نمی شود» نوشتار را بر گفتار ارجح دانست؛ مثلا غارنشینان گرامی دفعه اولی که اجداد پلنگ را دیده اند، چون نمی دانستند چیست ایستاده اند و پلنگ خان هم آن ها را نوش جان کرده، بعد ها که فک و فامیلشان پلنگ را دیده با جیغ و داد و هوار فرار کرده و باز هم گذشته تا یاد گرفته اند اسمی رویش بگذارند تا زن و بچه و دخترخاله پسرخاله هایشان را هم بدون جیغ و داد از خطر خبردار کنند و مثلا گفته اند: «باگومبا»، که شاید یعنی پلنگ، من که نمی دانم، شاید هم یعنی قورباغه، شاید هم یعنی همسر! به هر حال اگر می خواستند خط ابداع کنند و پلنگ را بنویسند و پست هوایی هم که بکنند برای بقیه، در حال تراشیدن قلم که بوده اند به ناگاه هضم می شدند در معده ایشان!
راستی! از این به بعد اگر خواستی برایم جوابی بنویسی خودم را هم به طریقی خبر کن لطفا(!) که بدانم و ببینم و بخوانم و اصلا اگر در وبلاگ خودم باشد که خیلی بهتر است.
بهروز باشی و کامیاب.
-------------------------------------------------------
بهرنگ: دوست گرامی
راستش کمی گیج شدم. بالاخره شما دارید از این «در حال» نوشتنها دفاع میکنید و آن را درست و بجا میدانید یا که به این دلیل که «گویشوران بومی» از ساختار ماضی و مضارع مستمر در گفتار روزمرهشان استفاده میکنند، آن را ساختار درست میدانید؟
مخلص کلام من این است که ساختار درست و بایسته، همان ماضی و مضارع مستمر است؛ چرا که «گویشوران بومی» از این ساختار استفاده میکنند. ایجاد ساختار جدید، وقتی لازم است که استفاده از ساختار کنونی، سخت یا ناممکن باشد؛ یا که اصولاً معنا را به درستی منتقل نکند.
من فکر میکنم زبان نوشتار هم باید از همان ساختارهایی استفاده کند که در گفتار به کار میروند.
اگر بحث شما این است که این ساختار (در حال) متعلق به نوشتار است و اشکالی ندارد که از ساختار متفاوتی در نوشتار استفاده شود، با شما موافق نیستم و راستش اصالتی برای نوشتار (آن هم نوشتار مؤلفان و مترجمانی که سهلانگارانه با فارسی برخورد میکنند) قائل نیستم.
من از زمره معتقدان به «زبان سره» نیستم؛ اما راستش زبان فارسی، مخصوصاً در نوشتار، از زمان قاجار با این مشکل مواجه شد که عدهای برای فخرفروشی و داشمندنمایی، لغات و ساختارهای زبان دیگر را وارد آن کردند؛ نه به دلیل نیاز، که خیلی وقتها به خاطر فارسیندانی
یک مثال ساده بزنم: اگر روزنامهها یا حتی کتابهای چند دهه قبل را ورق بزنیم، میبینیم که خیلی جاها به جای «میگوییم» نوشتهاند «میگوئیم» و هنوز هم برخی نویسندگان قدیمیتر، همین گونه مینویسند. ولی احتمالاً شما هم با من همعقیده هستید که این نگارش صحیح نیست
در نهایت، من و شما در بسیاری موارد اختلافی نداریم. اگر از دلبستگیام به فارسی نوشتم، نه از روی احساسات میهنپرستانه افراطی و تمدن چند هزار ساله و اینها، که از سر علاقهام به ادبیات این سرزمین، علاقهام به حافظ و فردوسی و سعدی و مولوی بود. نگرانیام از این است که با این بیمبالاتیها، در آینده نزدیک، فارسیبانان نتوانند نوشتار فارسی را بخوانند و لازم باشد جداگانه فارسی نوشتار را هم یاد بگیریم که چیزی متفاوت از فارسی گفتار باشد.
قربان شکل ماهت بروم، چند وقتی بود حالم بد بود و نای نشستن نداشتم و همین الان هم به زور قرص رختخواب را چند ساعتی تحویل عزراییل داده ام تا جایم بخواید و دیگر چون نمی تواند خودش جان خودش را بگیرد فعلا زرشک باید نوش جان کند، تا دوباره بروم و ...
بگذریم آقا! اینجا نیامده ایم که غصه دارت کنیم، آمده ایم؟
خب همین است دیگر! عادتمان شده همیشه حرفهای موافق را با مهربانی بزنیم و مخالف ها را با خشونت! ولی اگر کسی تند و با کمی چاشنی طنز چیزی بهمان گفت از همان اول حکم را می گذاریم بر مخالفتش! نه عزیزم، من از همان اول هم در تایید حرفهای تو نوشتم ولی دلیل نمی شود که همه اش را قبول داشته باشم؛ مثلا گفتم که ماضی و مضارع مستمر درست است، چون همین «گویشور بومی» قبولش کرده و خیلی راحت استفاده می کند، دیگر دلیلی هم ندارد پیشینه و پسشنه ای داشته باشد، چون این ساختار قبلا اصلا وجود نداشته و «توانش زبانی» آن را تولید کرده، اصولا نباید زیاد در مقابل مقبول مردم جبهه گرفت، درست همان است که می گویند و البته به ساده ترین حالت می گویند.
این را هم اضافه کنم، بعضی ساختارها هم ممکن است به اشتباه مقبول عامه مردم افتد؛ مثلا ممکن است موضوعی را ما قبلا خیلی ساده بیان می کرده ایم ولی الان به تبعیت از چهار تا آدم فرنگ برگشته و شاید هم آخوند (که برای خیلی با سواد بودن بی سوادی خودشان را به رخ می کشند!) خیلی سخت یگوییم.
اینجا وظیفه زبان شناس است که هشدار دهد که قبلا چه ساختارهای ساده تری وجود داشته.
مثلا همیشه در زبان فارسی جمله ای که فاعلش مشخص باشد مثل آدمیزاد به صورت معلوم بیان می کرده ایم و می کنیم؛ ولی انگلیسی ها هم به آدمیزادی خودشان بیشتر جملات را، چه فاعل دار و چه بی فاعل، به صورت مجهول بیان می کنند و بعد فاعل را با یک By مشخص می کنند؛ حالا ما در اثر بی سوادی بعضی نامترجمانمان این ساختار را هم ترجمه کرده ایم و مثلا به جای اینکه بنویسیم: «علی شیشه رو شکست»، دور شمسی قمری زده و می نویسیم: «این شیشه به وسیله علی شکسته شد!»
روزگار غریبی است نازنین!
راستی!
وقت کردی سری هم به ما بزن
بهروز باشی و کامیاب