دوشنبه ۱۷ فروردینماه ۱۳۸۸
به کجای این فوتبال تیره بیاویزم قبای امید خویش را!؟
۱- فوتبال مُسکن است. باید اقرار کرد که مُسکن خوبی هم هست. دردی را از کسی درمان نمیکند؛ اما التیامبخش است. وقتی تیم محبوبت برنده میشود، برای مدتی - هر چند کوتاه - دردهایت را از خاطر میبری. فراموش میکنی گرانی و تورم و بیکاری و اجاره خانه و فیل و فیلبان و تحدید آزادی و نقض حقوق بشر و بیقانونی و تحریم و سیاست و جنگ و همه دیگر دردهای بیدرمان را. برای همیشه از ذهنت پاک نمیشوند؛ بلکه چند روز یا دست کم چند ساعتی از روی صفحه نخست کنار گذاشته میشوند و فرصتی پیدا میکنی برای نفس کشیدن و اندکی آرامش در این دنیای شلوغ
آری؛ فوتبال آرامبخش خوبی است. دردی درمان نمیکند؛ اما مجالی میدهد به سکوت، به سکون، به آسایش.
۲- یکشنبهشب که منچستر یونایتد در دقیقه ۹۲ با گل یک بازیکن ۱۷ ساله استونویلا را شکست داد، دوباره یادم افتاد که این فوتبال، عجب خاصیت آرامبخشی دارد.
از آن بازیهای (به قول فردوسیپور) «دراماتیک» بود که یک تیم جلو میافتد؛ بازی مساوی میشود؛ عقب میافتد؛ دقایق آخر باز هم بازی را به تساوی میکشاند و در وقت تلفشده باز هم گل میزند و بازی را میبرد.
توی دلم برای همه لیورپولیها (مخصوصاً گزارشگران محبوبم: عادل فردوسیپور و مزدک میرزایی) کری خواندم و شعار «منچستر زلزله، محبوب هر چی دله» دادم.
دو سه ساعتی خوش و خرم بودم؛ آن هم بعد از چند هفته سراسر ناراحتی و ناامیدی.
۳- برنامه ۹۰ هفته قبل، دو لحظه مهم داشت. یکی جایی که عادل فردوسیپور به علی کفاشیان گفت که زمان علی دایی، انگار کسی در فدراسیون نمیتوانست بدون اجازه دایی یک لیوان را هم جابهجا کند و رییس فدراسیون فوتبال در جوابش گفت: اگر اصلاً لیوانی دست ما بوده باشد. (داشت به زبان بیزبانی میگفت هیچکاره است و بیاختیار.)
دومین قسمت، جایی بود که فردوسیپور به پیامهای محمود احمدینژاد و محمد علیآبادی در زمان کسب یک افتخار (مثلاً قهرمانی تیم ملی نوجوانان در آسیا) اشاره کرد و پرسید که چرا کسانی که موقع پیروزی بیدرنگ به صحنه میآیند و خود را در افتخارات سهیم میکنند، وقتی که شکست میخوریم، مسئولیتی نمیپذیرند و خود را مبرا و بیتقصیر میشمارند!؟
هر چند که متأسفانه در گزینههای نظرسنجی هفته قبل، اثری از رییسجمهور و رییس سازمان تربیت بدنی نبود، اما کیست که نقش پررنگ این دو نفر، نزدیکانشان و مجموعه سازمان تربیت بدنی را در انتصاب\انتخاب دو سرمربی اخیر تیم ملی و نیز هیأت رییسه فدراسیون فوتبال را نداند!؟
۴- این روزها موضوع انتخاب سرمربی جدید برای تیم ملی، بحث اصلی صفحات ورزشی روزنامهها و منابع خبری است. انگار فدراسیونیها متمایل به افشین قطبی بودهاند که با مخالفت مقامات بالاتر مواجه شده است. فیلیپ تروسیه تنها گزینه خارجی است و سازمان تربیت بدنی و مقامات بالاترش روی امیر قلعهنویی و محمد مایلیکهن نظر دارند. کمیته فنی فدراسیون فوتبال هم ترکیبی از محمود یاوری، حشمت مهاجرانی و منصور پورحیدری را پیشنهاد داده است.
این گزینهها را که مرور میکنم، میبینم تنها در صورت انتخاب افشین قطبی، ذرهای امید در دلم جوانه میزند و به دیگر گزینهها هیچ امیدی نیست.
گزینههای دولتی که آزمایش خود را در سطح ملی پس دادهاند.
ژنرال امیرخان قلعهنویی که به واسطه دوستی و شراکت با آقازاده علیآبادی (و شاید حرفهای هستهایاش) سرمربی تیم ملی شده بود و دور تیم را پر از دلال و «علی» کرد و تیمش علاوه بر ناکامی در نتیجهگیری، حتی ذرهای از فوتبال شاداب استقلال این فصل یا چند فصل پیش را نشان نداد.
جناب حاج محمد مایلیکهن هم اگرچه آلوده به دلالی نیست، اما در سرسختی و ستارهستیزی دست کمی از دشمن خونیاش علی دایی ندارد و در کارنامهاش، ناکامی بیش از کامیابی دیده میشود (هنوز خاطرات بازیهای مقدماتی جام جهانی ۹۸ را از خاطر نبردهایم.)
با این همه، نزدیکی سیاسی - ایدئولوژیکش به مردان پرنفوذ دولت نهم و نیز شباهتش به تصویر دلخواه این دولت از سرمربی ایدهآل تیم ملی فوتبال (که زیارت عاشورا و روضه برای بازیکنان تدارکات ببیند) او را به صف کاندیداها رسانده است. مدیرعامل سایپا هم که حامی مالی تیم ملی است، پول کسی را میخواهد بدهد که دلخواهش باشد.
گزینه دیگر، ترکیب محمود یاوری در مقام سرمربی، حشمت مهاجرانی به عنوان مدیر فنی و منصور پورحیدری در نقش سرپرست است؛ چیدمانی با میانگین سنی بالای ۷۰ سال و دانش فوتبالی زمان جنگ جهانی دوم. واقعاً این ایده ناب و فوقالعاده به ذهن کدام شیر پاکخوردهای رسیده است!؟
میماند فیلیپ تروسیه که از قرار معلوم، عدهای هم به حسین هدایتی، رییس متمول هیأت مدیره پرسپولیس پیشنهاد کردهاند که پول قرارداد تروسیه را بدهد و خودش سرپرست تیم ملی بشود. آدم میماند که مملکتمان چه قدر فقیر و حقیر شده که این گونه باید نیمکت تیم ملی را بفروشد؟
۵- هر چه نگاه میکنی، میبینی گزینههای پیش رو، یکی بدتر از دیگری است. سه بازی آینده تیم ملی هم که درست افتاده در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری و بعید نیست هر کدام از نامزدها (از جمله محمود احمدینژاد) بخواهند از این نمد، کلاهی برای خودشان بدوزند.
در بهترین حالت که افشین قطبی سرمربی تیم ملی بشود، باز هم بزرگترین ریسک زندگیاش را انجام داده و احتمال ناکامی بسیار بیشتر از کامیابی است.
ما هم که جز این کشور و همین تیم ملی، کشور و تیم ملی دیگری را نداریم که بخواهیم از پیروزیاش خوشحال شویم و با حضورش در بزرگترین جشنواره فوتبال جهان، احساس سربلندی کنیم.
این جام جهانی، آخرین جام جهانی تاریخ نیست؛ اما تا جام جهانی بعدی پنج سال مانده است و نمیشود از الان گفت انشاءالله دوره بعد.
۶- راستش ماندهام به کجای داستان این فوتبال تیره بیاویزم قبای کهنه امید خویش را؟
یادداشتهای شما:
دوست عزیز لذت بردم از نوشته ات. به خصوص که دقیقاً احساست را در مورد منجستر، تیم ملی و انتخاب مربی برای آن درک می کنم و با تو هم عقیده هستم.
[ مهران ] | [دوشنبه، ۱۷ فروردینماه ۱۳۸۸، ۱۰:۴۴ صبح ]با سلام
دوست عزیز با تشکر از مطلب زیبای شما، بازی منچستر و آستون ویلا را از نیمه دوم دیدم و ایکاش مربیان ما مانند قلعه نویی و مایلی کهن و فیروز کریمی و امثالهم هم می دیدند تا به جای فرافکنی های دایمی و ربط دادن به گرد بودن توپ به نقش مربی پی می بردند لذت بردم از تعویضهای فرگوسن ، بیخود نیست که بهش لقب سر (Sir) دادن
موفق باشید
درود بر شما
[ ardavan ] | [سه شنبه، ۱۸ فروردینماه ۱۳۸۸، ۰:۱۳ صبح ]