دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۲۷ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸

اگر این ظلم نیست، پس ظلم چیست؟

«در پی درخواست سعید مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران برای اعاده دادرسی و تجدید نظرخواهی در پرونده روزنامه یاس نو، این روزنامه پس از انتشار تنها یک شماره مجدداً توقیف شد

وحشتناک است: روزنامه‌ای پنج سال پیش توقیف می‌شود؛ پس از یک فرآیند دادرسی بسیار طولانی، نهایتاً در دادگاه تجدید نظر تنها به پرداخت جریمه نقدی محکوم می‌شود؛ دوباره تحریریه‌ای گرد هم می‌آیند و کار را آغاز می‌کنند.

ولی ناگهان «دادستان» محترم به این نتیجه می‌رسد که حق جامعه در این پرونده ضایع شده و به قدر کافی مدیرمسئول و دیگر دست‌اندرکاران روزنامه تأدیب نشده‌اند؛ این است که «درخواست تجدید نظر» می‌دهد (حتی معلوم نیست آیا لایحه‌ای هم برای این درخواستشان به دادگاه ارائه کرده‌اند یا فقط تصمیم گرفته‌اند که بعداً سر فرصت با تقدیم لایحه حقوقی لازم به دادگاه، اعاده دادرسی را بخواهند.)

اما معاونت مطبوعاتی وزارت فخیمه ارشاد دولت کریمه احمدی‌نژاد، به استناد همین «درخواست تجدید نظر» جناب مدعی‌العموم، پیشاپیش حکم به توقیف روزنامه می‌دهد و شبانه، مأموران ویژه‌ای را برای جلوگیری از چاپ روزنامه به چاپخانه می‌فرستد.

در ناعادلانه بودن این عمل، همین بس که بپرسیم آیا اگر عکس این هم اتفاق می‌افتاد، معاون مطبوعاتی و دبیر هیأت نظارت بر مطبوعات وزارت ارشاد، همین کار را می‌کرد؟
یعنی اگر دادگاه، حکم به توقیف نشریه‌ای داده بود و مدیر مسئول آن نشریه درخواست تجدید نظر می‌کرد، آیا وزارت ارشاد به آن نشریه اجازه انتشار می‌داد؟
پاسخ مشخص است: البته که نه!

کاری به محمد نعیمی‌پور، جبهه مشارکت یا اصلاح‌طلبان ندارم؛ هر چند که سال‌هاست دیکته آن‌ها، نوشته یا نانوشته، غلط دارد و از حداقل حقی برای داشتن رسانه محروم شده‌اند و می‌شوند؛ حتی اگر رقبا همه رسانه‌ها من‌جمله صدا و سیما را در اختیار داشته باشند. مشکل اساسی، بیکاری دوباره ده‌ها روزنامه‌نگار و تقلیل عمر حرفه روزنامه‌نگاری به یک روز است؛ چیزی که انگار برای آقای مدعی‌العموم اصلاً مهم نیست. اگر جناب دادستان احساس می‌کرد که حکم دادگاه تجدید نظر، حق «عموم» را ادا نکرده، چرا قبل از شروع کار روزنامه، پیش از این‌که عده‌ای روزنامه‌نگار از کار قبلی خود استعفا بدهند، درخواست اعاده دادرسی نکردند؟

حکایت تلخی است. روزنامه‌نگار در این کشور یا باید مثل آن خبرنگار کارمند مشهور صدا و سیما، تام و تمام در خدمت قدرت و صاحبان راستینش باشد؛ یا که باید پیه بیکاری پس از یک روز را هم به تن خود بمالد.

پی‌نوشت: در ابتدا می‌خواستم عنوان این یادداشت را «دیکته‌ای که نانوشته غلط دارد» بگذارم. اما دیدم لطیف‌تر از آن است که بتواند سیاهی این عمل سعید مرتضوی و وزارت ارشاد دولت کریمه را به تصویر بکشد. پس بهتر است بپرسیم اگر این ظلم نیست، پس ظلم چیست؟

> در همین باره:
اول می‌بندیم؛ بعد مستندات را خواهیم یافت! (بر ساحل سلامت)
در سوگ ياس نو (علی خردپیر)
یاس نو یا یأس نو!؟ (جمهور)

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (8) || لينک دائم
 
شنبه ۲۶ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸

دوگانه موسوی - کروبی برای پیروزی احمدی‌نژاد

این روزها برخی از شکل‌گیری دوگانه کروبی - موسوی به جای دوگانه‌های احمدی‌نژاد - کروبی، احمدی‌نژاد - موسوی یا اصلاً احمدی‌نژاد - دیگران سخن می‌گویند. نمونه‌اش اکبر منتجی که نوشته است: «فکر می‌کنم بازی انتخابات از این به بعد بر روی دو نامزد اصلاح‌طلبان متمرکز می شود و دوقطبی موسوی - کروبی شکل می‌گیرد.»

از قرار معلوم در اکثر نظرسنجی‌های کشوری، محمود احمدی‌نژاد حد نصاب لازم برای پیروزی در همان دور اول انتخابات را دارد. بنابراین اصولاً هر دو نامزد اصلاح‌طلبان بازنده انتخابات پیش رو خواهند بود؛ چه رأی موسوی پنج برابر کروبی باشد و چه رأی کروبی پنجاه برابر موسوی.

اما اگر در ۲۷ روز باقی‌مانده تغییر چشم‌گیری در میزان آرای نامزدها رخ بدهد، باز هم بعید است که جابه‌جایی آرا به حدی باشد که مثلاً یکی از دو نامزد اصلاح‌طلبان در دور نخست برنده انتخابات شود یا دو نامزد راه‌یافته به مرحله دوم، میرحسین موسوی و مهدی کروبی باشند.

فعلاً همه امید (و شاید آرزوی) اصلاح‌طلبان این است که در برگ رأی کمتر از نصف به علاوه یک نفر رأی‌دهندگان، نام محمود احمدی‌نژاد نوشته شود و وی به همراه یکی از این دو نامزد به دور دوم راه یابند.

در چنین شرایطی، نامزد اصلاح‌طلب راه‌یافته به دور دوم، شدیداً نیازمند آرای حامیان نامزد دیگر است و بدون آن آرا، کمترین شانسی برای پیروزی وی نمی‌توان قائل شد (بعید است کسانی که در دور اول به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند، در دوم به رقیبش رأی دهند.)

در این شرایط، سخن گفتن از دوگانه موسوی - کروبی و تلاش برای یارگیری از جبهه دیگر نامزد اصلاح‌طلب و جابه‌جایی آرا بین سبدهای این دو نامزد، منجر به افزایش مجموع آرای این دو کاندیدا نخواهد شد. در نتیجه، این دوگانه‌سازی بر نه تنها تأثیری بر فرد پیروز انتخابات 22 خرداد نخواهد داشت، که با عمیق‌تر شدن اختلاف میان دو اردوگاه، عملاً اندک امیدها برای پیروزی اصلاح‌طلبان نیز به شکست تبدیل می‌شود.

اگر بدبینانه بخواهیم نگاه کنیم، باید بگوییم که طرفداران دوگانه‌سازی بین دو نامزد اصلاح‌طلب عملاً از جذب آرای احمدی‌نژاد و پیروزی در انتخابات پیش رو ناامید شده‌اند. در نتیجه از الان به فکر بعد از انتخابات هستند و می‌خواهند با بیشتر کردن سهم خود در سبد آرای اصلاح‌طلبان، بعداً به استناد این آرا، رهبری اصلاح‌طلبان را به دست بگیرند یا آن را به عنوان چماقی بر سر دیگر گروه‌ها بکوبند؛ چنان‌که با گذشت چهار سال از انتخابات ریاست جمهوری سال 84، هنوز ترکش‌های آن در جنگ‌های لفظی بین گروه‌های مختلف اصلاح‌طلبان دیده می‌شود.

به نظر می‌رسد که منتقدان احمدی‌نژاد در مدت کوتاه باقی‌مانده تا انتخابات باید همه سعی و تلاش خود را معطوف به کاهش نسبت و تعداد مطلق آرای وی کنند. هر گونه عملی که مسیری دیگر داشته باشد، عملاً کمک به محمود احمدی‌نژاد خواهد بود.

انتخابات ریاست جمهوری تنها یک برنده دارد؛ باقی کاندیداها بازنده‌اند؛ چه دوم شوند، چه دو هزارم؛ چه یک رأی بیاورند، چه پنجاه درصد آرا منهای یک رأی. این را نباید فراموش کرد.

> بخوانید:
وقتی رقیب اصلی فراموش می‌شود (بر ساحل سلامت)
آتش‌بس یک‌طرفه تا روز انتخابات (آق بهمن)

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (18) || لينک دائم
 
دوشنبه ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸

حادثه تکرار نمی‌شود

چند روزی است که دارم تحلیل آماری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ (فایل PDF، حجم: ۶۰۲ کیلوبایت) را می‌خوانم و بالا و پایینش می‌کنم. پیشنهاد می‌کنم حتماً مطالعه‌اش کنید.

دو نکته بسیار جالب درباره دور اول انتخابات سال ۸۴ وجود داشته است: اول تأثیر انکارناپذیر نقش قومیت‌ها و زادگاه هر کاندیدا در آرای دور اول است (معین هم اگرچه آرای اصفهان را به دست نیاورد، اما در مناطق سنی‌نشین رأی قابل توجهی داشت.) دوم این‌که بخش اعظم آرای محمود احمدی‌نژاد در دور نخست، به مناطق شهری و شهرهای بزرگ تعلق داشته است و رأی او در روستاها و شهرهای کوچک کمتر بوده است. (آرای سازمان‌یافته!؟)

دیروز مدیرعامل سازمان خصوصی‌سازی، از پرداخت ۸۰ هزار تومان به پنج و نیم میلیون نفر از روستاییان کشور خبر داد. این ۴۰۰ میلیارد تومان که زیر عنوان «سود سهام عدالت» پخش می‌شود، می‌تواند رأی روستاییان به احمدی‌نژاد را تضمین کند.
در انتخاباتی بودن این کار دولت، همین بس که مجمع عمومی اکثر شرکت‌های دولتی و خصوصی کشور، پس از پایان تیرماه برگزار می‌شود و تقسیم سود بین سهام‌داران معمولاً اواخر تابستان آغاز می‌شود. اگر این پول‌ها، سود سهام واگذارشده در طرح سهام عدالت بود، نیازی نبود که برای این کار «تأمین اعتبار» انجام شود.

فکر می‌کنم اگر اتفاق خارق‌العاده‌ای در یک ماه آینده نیفتد، این بار هم محمود احمدی‌نژاد (آن هم در همان دور اول) انتخاب می‌شود. به نظرم هر کسی (حتی محمد خاتمی) اگر می‌خواست در این دوره بر احمدی‌نژاد غلبه کند، باید از چند ماه پیش فعالیت‌های انتخاباتی‌اش را آغاز می‌کرد؛ باید استان به استان و شهر به شهر می‌رفت و عملکرد دولت را (بویژه در حوزه اقتصادی) نقد می‌کرد. باید با مثال‌هایی همه‌فهم، تأثیر مخرب سیاست‌های دولت نهم بر وضع مردم را توضیح می‌داد؛ از بیکاری و تورمی می‌گفت که با ۵۰ هزار و ۸۰ هزار تومان صدقه دولتی نمی‌شود درمانشان کرد؛ از هجوم اجناس خارجی، از پرتقال اسراییلی و نارنگی پاکستانی و ... می‌گفت.
اما رقبای احمدی‌نژاد، به جای این کار سخت، خوش‌خیالانه به انتظار معجزه‌ای در روزهای آخر نشسته‌اند که بعید است رخ بدهد.

هر چه محافظه‌کاران در انتخابات، منظم و بابرنامه عمل می‌کنند، اصلاح‌طلبان چشم به راه اتفاق افتادن «حادثه» نشسته‌اند؛ حادثه‌ای که به نظر می‌رسد محافظه‌کاران از رخ دادنش درس گرفته‌اند و به گونه‌ای عمل می‌کنند که دیگر غافل‌گیرشان نکند (یا حداقل مثل دور دوم سال ۸۴، رقبا را غافل‌گیر کند.)

حادثه «دوم خرداد» وقتی اتفاق افتاد که مردم احساس کردند همه حاکمیت پشت سر یک کاندیدا جمع شده و از او حمایت می‌کند. این اشتباه را دیگر محافظه‌کاران مرتکب نشدند و حتی در دور قبل، از این الگو (نامزد مردم در برابر نامزد حاکمیت) برای پیروزی خودشان به کار گرفتند.

حتی به نظر می‌رسد که به اجماع نرسیدن اصول‌گرایان برای حمایت از محمود احمدی‌نژاد در این دوره هم بخشی از تاکتیک وی برای پیروزی در انتخابات است. احمدی‌نژاد نمی‌خواهد مردم فکر کنند که «همه» پیروزی‌اش را می‌خواهند.

احمدی‌نژاد اگر در این انتخابات پیروز شود، اولاً حاصل چهار سال برنامه‌ریزی و مبارزه انتخاباتی‌اش بوده و در ثانی، نتیجه ورود دیرهنگام و بی‌برنامه رقیبانش که چشم امیدشان به «اتفاقات» است.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (2) || لينک دائم
 
دوشنبه ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸

خبرخوان ویژه دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

دنیای وبلاگ: با توجه به نزدیک شدن به زمان دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، پیگیری و باخبر شدن از اخبار، حواشی و تحلیل‌های وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های اینترنتی پیرامون کاندیدای انتخاباتی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. از این رو «پرشین‌بلاگرز» تصمیم گرفت تا با ایجاد خبرخوان ویژه انتخابات ۸۸، قدمی در این زمینه بردارد.

شیوه‌ی کار این خبرخوان با دیگر خبرخوان‌های موجود در پرشین‌بلاگرز کمی متفاوت است. در خبرخوان انتخابات، عده‌ای از دوستان وبلاگ‌نویس، ما را در ایجاد محتوای این خبرخوان همیاری می‌کنند.

در واقع مطالب منتشر شده در خبرخوان انتخابات، مطالبی است که این همکاران از طریق گوگل‌خوان (Google Reader) خود، مخصوص این خبرخوان، به اشتراک می‌گذارند. بدین شکل خبرخوان انتخابات ۸۸ پرشین‌بلاگرز می‌تواند طیف وسیعی از مطالب را در خود جایی دهد.

وبلاگ‌هایی که در حال حاضر ما را در این زمینه یاری می‌کنند، بدین قرارند: آی‌‌تی‌لاین، بامدادی، جمهور، دیده‌بان، راه من، یادداشت‌های دو دانشجو و یک آرمان*.

امیدواریم با این شیوه جدید اطلاع‌رسانی و نیز با بهره‌گیری از «خرد» و چشمان تیزبین این دوستان، این خبرخوان مرجع خوبی برای دنبال کردن انتخابات شود.

» خبرخوان انتخابات- متن (فقط عناوین)
» خبرخوان انتخابات - گرافیکی (کامل)
» فید\خوراک خبرخوان انتخابات
* به ترتیب حروف الفبا

پی‌نوشت: بد ندیدم یک کم خودم هم توضیح بدهم.
اگر سری به صفحه خبرخوان ویژه انتخابات ۸۸ - عناوین بزنید، فهرستی از ۳۰ مطلب مرتبط با انتخابات را می‌بینید که من یا دیگر دوستان به اشتراک گذاشته‌ایم که می‌توانید روی هر کدامشان که خواستید، کلیک کنید. اگر به صفحه خبرخوان ویژه انتخابات ۸۸ - متن کامل بروید، متن کامل این مطالب را هم می‌توانید در همان صفحه مطالعه کنید. اگر مشترک خوراک این خبرخوان هم بشوید، خیلی راحت می‌توانید پیگیر مطالب و اخبار جالب مرتبط با انتخابات باشید.
من آخری را توصیه می‌کنم؛ چرا که به لطف گوگل‌خوان، چیزی را از دست نخواهید داد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (2) || لينک دائم
 
جمعه ۱۸ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸

چه کسی می‌خواهد غول چراغ جادو باشد‍؟

بین این همه خبرهای جدی (و تا حدودی خشن) از کشمکش و بحث و جدل بین نامزدهای اصلی ریاست جمهوری، خواندن حرف‌های ناسیاستمدارانی که ثبت نام کرده‌اند، می‌تواند لختی آسایش به ارمغان بیاورد و شاید لبخندی هم روانه لب کند.

دوستی نوشته این‌ها را علم می‌کنند که توجیهی برای رد صلاحیت‌ها باشد؛ اما من این طور فکر نمی‌کنم. چرا که در انتخابات دوره‌های هشتم و نهم هم از این آدم‌ها زیاد دیدیم؛ این بار هم می‌بینیم و در دوره‌های بعد هم خواهیم دید.

این‌ها آدم‌هایی عادی هستند. بعضی‌هایشان می‌خواهند معروف بشوند؛ بعضی‌ها می‌خواهند حرفشان را بزنند یا دردشان را بگویند (مثل آن کشاورزی که دوره قبل ثبت نام کرده بود و سیب‌زمینی و پیازش را نمی‌خریدند؛ یا جوان ۲۲ ساله‌ای که این بار در اعتراض به بی‌قانونی ثبت نام‌ها، ثبت نام کرده است!) بیشترشان هم فکر می‌کنند که رییس‌جمهور، غولی در چراغ جادو دارد که می‌تواند قیمت طلا، نقره و دیگر چیزها را نصف کند و در هر شهری، چهار هتل مجانی بزند.

دو دسته اول به کنار؛ به نظرم وجود دسته سوم، ناشی از اغراق در توانایی‌ها و اختیارات رییس‌جمهور و کوچک‌نمایی پیش‌نیازهای ریاست جمهوری است؛ و این هر دو عامل، در چهار سال اخیر تشدید هم شده‌اند.

وقتی رییس‌جمهور کشور پا به هر شهر و روستایی می‌گذارد، هزار و یک جور بذل و بخشش می‌کند، طبیعی است که برخی مردم عادی فکر کنند که هر کاری از «رییس‌جمهور» برمی‌آید؛ حتی نصف کردن قیمت طلا و نقره. وقتی نامه‌های طرح مشکلات و درخواست‌های مردم، خطاب به رییس‌جمهور نوشته می‌شود و همه چیز از کانال رییس‌جمهور عبور می‌کند، جای تعجب ندارد اگر برخی باورشان شود که رییس‌جمهور می‌تواند (و باید) به گرفتاری‌های تک‌تک مردم رسیدگی کند.

از سوی دیگر، دست کم صد نفر از مدیران ارشد کشور (اعم از وزرا، معاونان و مشاوران رییس‌جمهور، استان‌داران، سفرا، نمایندگان کشور در سازمان‌هایی نظیر اوپک و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و غیره) حکم خود را از رییس‌جمهور می‌گیرند. هر یک از این مدیران، لازم است تخصص‌ها و تجاربی ویژه و متفاوت از دیگران داشته باشند.
کسی که می‌خواهد رییس‌جمهور شود، یا باید این‌ تعداد مدیر مجرب و هم‌فکر خود را بشناسد یا که به پشتوانه یک حزب سیاسی (حتی احزاب محفل‌گونه کشور خودمان) بتواند همکارانی مناسب و هم‌عقیده با خودش را انتخاب کند.

این اشکال (نداشتن تیمی مناسب برای تصدی سمت‌های فوق و نیز بهره‌مند نبودن از پشتوانه حزبی) البته به محمود احمدی‌نژاد هم وارد است. همین عامل باعث آن می‌شود که تنها در سه سال گذشته، نزدیک به نیمی از وزرا و بسیاری از مدیران عالی عوض شوند؛ غلامحسین الهام چندین و چند شغل داشته باشد؛ کسانی مانند علی‌اکبر محرابیان و صادق محصولی با تجارب مدیریتی ناچیزشان، عهده‌دار اداره وزارت‌خانه‌هایی کلیدی شوند؛ و از همه مهم‌تر، بی‌اعتمادی رییس‌جمهور به زیردستانش سبب شود که تصمیمات را شخصاً اتخاذ کند و همه وظایف و مسئولیت‌ها را خود بر عهده گیرد.

این ناآگاهی از وظایف رییس‌جمهور و لوازم ریاست جمهوری (که متأسفانه تلاشی هم برای تصحیح آن نمی‌شود) نه فقط موجب تکرار این کمدی ثبت نام شده، بلکه در انتخاب مردم هم تأثیرگذار است.
اگر می‌پذیرفتیم که ریاست جمهوری، اگرچه انتخاب یک فرد است، اما انجام وظایفش نیاز به یک تیم دارد، دیگر کسانی که در مجلس هم فراکسیون یک‌نفره دارند، نامزد نمی‌شدند.
از سوی دیگر، اگر مردم علاوه بر خصوصیات فردی یک نفر، به تیم مشاوران و همکاران احتمالی او هم نگاه می‌کردند، دیگر رییس‌جمهوری انتخاب نمی‌شد که بخواهد از وزرایش تعهد بگیرد.

شاید پیش از همه این‌ها لازم باشد که از کاندیداها برنامه با عدد و رقم خواست؛ پرسید چه قدر پول را از کجا می‌خواهند بیاورند و کجا خرج کنند. اما این‌ها از محالات است و در آینده نزدیک هم همه رؤسای جمهور بر پایه جذابیت فردی و شعارهای بی‌پایه‌شان انتخاب می‌شوند.

بیست و دوم خرداد امسال، احمدی‌نژاد برای چهار سال دیگر رییس‌جمهور خواهد شد و چهار سال بعد هم فرد دیگری با شعار عدالت و کوتاه کردن دست مافیا به میدان می‌آید و رأی می‌آورد ... و ما تا ابد از خودمان می‌پرسیم چرا عدالت برقرار نشد!؟

لینک در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (4) || لينک دائم
 
شنبه ۱۲ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸

چای ریاست جمهوری و امانت‌داری از خزانه

چند روز پیش، مجموعه خاطراتی از محمود احمدی‌نژاد در ۲۵۰ بند منتشر شد که رجانیوز مدعی است «جمعی از دانشجویان مستقل دانشگاه‌های ایران» آن‌ها را جمع‌آوری کرده‌اند.
داریوش محمدپور، حاشیه‌ای خواندنی بر بندهایی از این خاطرات نوشته است. بد ندیدم من هم حاشیه‌ای بر یکی دو بند از این «خاطرات» بنویسم.

در جایی نوشته‌اند: «دکتر معمولاً وقتی مطلبی می‌خواهد بنویسد، حداکثر استفاده را از کاغذ دم دستش می‌برد. پاکت‌های نامه را آرام و با احتیاط باز می‌کند که آسیبی نبیند و بعد از پشت آن‌ها هم برای نوشتن استفاده می‌کند و دور نمی‌اندازد.»
کار بسیار پسندیده‌ای است؛ اما بعید می‌دانم آقای رییس‌جمهور از پشت پاکت نامه برای مکاتبات رسمی استفاده کند. راستش اگر هدف صرفه‌جویی در مصرف کاغذ است، می‌شود کلاً کاغذ را کنار گذاشت و برای این گونه مکاتبات و یادداشت‌های دم دستی، از کامپیوتر استفاده کرد.

اما جالب‌تر آن‌جاست که آورده‌اند: «کتر بچه‌هایش را طوری بار آورده که وقتی برای دیدن پدرشان به دفتر رییس‌جمهور می‌آیند، ما کارمندهای دفتر، حتی یک فنجان چای نمی‌توانیم به آن‌ها بخورانیم.»
هدف از نقل این مورد، قاعدتاً نشان دادن حساسیت محمود احمدی‌نژاد در مورد دخل و تصرف در بیت‌المال است و می‌خواهد «پاک‌دستی» وی را برساند. اما بد نیست کمی از ماشین حساب هم استفاده کنیم.

فرض کنید که هر روز یک نفر از فرزندان آقای رییس‌جمهور برای دیدن پدرشان به نهاد ریاست جمهوری بروند و یک لیوان چای بخورند. قاعدتاً این یک لیوان چای، هزینه‌ای بیشتر از صد تومان نخواهد داشت.

به این ترتیب اگر فرزندان آقای احمدی‌نژاد، چای نهاد ریاست جمهوری را می‌خوردند، روزی صد تومان، ماهی سه هزار تومان و سالی ۳۶ هزار و ۵۰۰ تومان خرج روی دست بیت‌المال می‌گذاشت و در کل چهار سال زمام‌داری دولت نهم، چای خوردن فرزندان آقای رییس‌جمهور، جمعاً ۱۴۶ هزار تومان هزینه به کشور تحمیل می‌کرد.

اما بیایید چند مورد کوچک را مرور کنیم:
سه‌شنبه یازدهم فروردین‌ماه آقای احمدی‌نژاد به ۱۲۰ نفر از کارکنان وزارت امور خارجه، نفری صد هزار تومان (در مجموع ۱۲ میلیون تومان) عیدی داد.
آقای احمدی‌نژاد در بازدید از خوابگاه دختران کوی دانشگاه تهران، به آنان قول عیدی داد و بابت این «عیدی رییس‌جمهور» نیم میلیارد تومان به حساب دانشگاه تهران واریز شد.
ایران پس از برقراری رابطه دیپلماتیک با کشور «سنت‌وینسنت و گرنادین» (جزیره‌ای به مساحت ۳۸۹ کیلومتر مربع در دریای کارائیب) هفت میلیون دلار معادل هفت میلیارد تومان به این کشور کمک بلاعوض اعطا کرد.
بیش از یک میلیارد دلار (معادل هزار میلیارد تومان) از درآمدهای دولت در سال ۱۳۸۵ به خزانه کشور واریز نشده است. با این پول، می‌شد ۲۷ میلیون سال، روزی یک لیوان چای به یکی از فرزندان آقای احمدی‌نژاد داد.

بحثم این نیست که پاک‌دستی چیز بدی است. خیلی هم خوب است. اما معیار ارزیابی عملکرد رییس‌جمهور در پاس‌داری از بیت‌المال، چای و کاغذ و بیسکویت مصرفی نهاد ریاست جمهوری نیست. مقیاس خیلی بزرگ‌تر از این‌هاست. معیار امانت‌داری رییس‌جمهور، انضباط مالی دولت و مواظبت از دخل و خرج کشور است.

نمی‌شود خود را امین بیت‌المال دانست و از خزانه مملکت نیم میلیارد تومان به یک عده «عیدی رییس‌جمهور» داد؛ می‌خواهد آن عده، کارکنان وزارت خارجه باشند یا دانشجویان دانشگاه تهران.
نمی‌شود در مصرف کاغذ نهاد ریاست جمهوری صرفه‌جویی کرد؛ اما به جزیره‌ای در آن سوی جهان که فرماندارش را ملکه بریتانیا تعیین می‌کند، میلیاردها تومان کمک بلاعوض کرد.

آقای رییس‌جمهور اگر روزی یک پرس چلوکباب از جیب مردم به فرزندانش بدهد، اما موفق شود تنها یک صدم درصد در بودجه کشور صرفه‌جویی کند، بیش از ۲۷ میلیارد تومان به کشور سود رسانده است.

این گونه استدلال‌ها، دادن نشانی اشتباه و گمراه کردن مردم است. معیار عملکرد رییس‌جمهور کشور، نه چای خوردن یا چای نخوردن فرزندانش به خرج خزانه، که آمار و ارقام مربوط به رشد اقتصادی، تورم و بیکاری است.

مسأله این است که صادرات و واردت کشور در چه وضعی است. آیا پرتقال بم، نارنگی شهسوار، سیب دماوند، انگور تاکستان و برنج ایرانی می‌خوریم یا که بازارمان پر شده از پرتقال اسراییلی، نارنگی پاکستانی، انگور آفریقای جنوبی، سیب لبنان و برنج هندی؟ نمی‌شود که شیر مرغ تا جان آدمیزاد را از چین وارد کنیم و بگوییم چون آقای رییس‌جمهور پاکت نامه را هم دور نمی‌ریزد، پس عملکرد خوبی داشته است.

امانت‌داری رییس‌جمهور از خزانه، فقط به این نیست که پول مملکت را در جیب خودم و خانواده‌ام نگذارم. بلکه باید در درجه اول تصویر بزرگ درآمدها و هزینه‌های کشور در طول چهار سال را درست کرد و عملکرد کلی اقتصادی دولت را سنجید. اگر این تصویر بزرگ، اشکال داشته باشد، هزار سال هم که فرزندان آقای رییس‌جمهور چای نهاد ریاست جمهوری را نخورند، چیزی درست نمی‌شود و دولت مرتکب خیانت در امانت شده است.

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (7) || لينک دائم
 
جمعه ۱۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸

ادغام فیات و کرایسلر، تلاش برای بقا

دیروز شرکت کرایسلر رسماً اعلام ورشکستگی کرد. این شرکت که سومین خودروساز بزرگ آمریکا است، بزرگ‌ترین تولیدکننده (و نه مؤسسه مالی) است که از آغاز بحران اقتصادی در تابستان سال گذشته، ورشکست می‌شود.

پس از ورشکستگی، ۵۵ درصد سهام کرایسلر به اتحادیه کارکنان خودروسازی آمریکا، ۳۵ درصد آن به گروه خودروسازی ایتالیایی فیات و ۱۰ درصد باقی‌مانده به دولت‌های آمریکا و کانادا واگذار شده است. واگذاری بیش از نیمی از سهام این شرکت بزرگ به یک اتحادیه کارگری، نکته جالب توجهی است؛ هر چند که این اتحادیه، دخالت چندانی در مدیریت شرکت نخواهد داشت و عملاً فیات، زمام امور در کرایسلر را به دست خواهد گرفت.

اما مشکلات شرکت کرایسلر محدود به یک سال اخیر نبود. کرایسلر سال‌هاست که با مشکل روبه‌رو است. اتحاد این شرکت با گروه دایملر-بنز آلمان (مالک نشان‌های تجاری مرسدس‌بنز، می‌باخ، اسمارت و میتسوبیشی) در سال ۱۹۹۸ و تأسیس گروه دایملر-کرایسلر، تلاشی برای نجات این خودروساز آمریکایی بود.

اما دو سال پیش، طرف آلمانی ۸۰.۱ درصد سهام کرایسلر را به قیمت ۷.۴ میلیارد یورو فروخت و خود را (تقریباً) از شر کرایسلر خلاص کرد. البته رهایی از ۱۹.۹ درصد دیگر سهام هم چندان برای دایملر-بنز آسان نبود و همین چند روز قبل برای واگذاری این میزان سهام، تعهد کرد که ۶۰۰ میلیون دلار به صندوق بازنشستگی کارکنان کرایسلر بپردازد.

حال دو سال پس از ناکامی دایملر-بنز، نوبت خودروساز ایتالیایی رسیده است که بخت خود را برای نجات کرایسلر بیازماید.

«ساخت خودروهایی ‌کم‌مصرف‌تر» به ترجیع بند سخن سیاست‌مداران درباره راه حل نجات کرایسلر تبدیل شده است. اما واقعیت این است که ناتوانی در ساخت خودروهای کم‌مصرف، تنها دلیل ورشکستگی کرایسلر نبوده است.
برای درک بخشی از مشکلات کرایسلر، کافی است آن را نه با تویوتا و هوندا، که با دو رقیب دیگر آمریکایی‌اش مقایسه کنیم.

کرایسلر نسبت به فورد و جنرال‌موتورز، «آمریکایی‌تر» مانده است. فورد و جنرال‌موتورز شرکای خارجی فراوانی دارد؛ ولوو سوئد و مزدا ژاپن از زیرمجموعه‌های گروه خودروسازی فورد هستند. جنرال‌موتورز نیز از اُپل آلمان و ساب سوئد تا دوو کره و هولدن استرالیا را در مالکیت خود دارد. (برای دانستن بيشتر درباره این ارتباطات، پیشنهاد می‌کنم نگاهي به فهرست بزرگ‌ترین گروه‌های خودروسازی دنيا بيندازيد.)

این مالکیت‌های متنوع، فواید زیادی برای این خودروسازان دارد. این شرکت‌ها، هر یک تخصص‌ها و نقاط قوت خاص خود را دارند که تجمیع آن‌ها، توانشان را برای رقابت در بازار بالا می‌برد. علاوه بر این، امکان استفاده از زیرسازه (پلت‌فرم) و قطعات مشترک در مدل‌های مختلف، کاهش هزینه‌های طراحی و مهندسی و نیز کاهش قیمت قطعات به دنبال افزایش شمارگان (تیراژ) تولید را به ارمغان می‌آورد.

در مجموع، کرایسلر انعطاف‌پذیری کمتری نسبت به اکثر رقبایش دارد و این صلبیت، از مهم‌ترین نقاط ضعف این خودروساز است.

گروه فیات مالک اکثر خودروسازان ایتالیایی از جمله فراری، آلفارومئو، مازراتی و ... است. اما خود فیات بر خلاف سایر زیرمجموعه‌های این گروه (نظیر فراری) چندان در بازار آمریکای شمالی حضور ندارد. وقتی در اواخر دهه ۸۰، آمریکایی‌ها به مزاح می‌گفتند که فیات مخفف «Fix It Again, Tony» (دوباره تعمیرش کن، تونی) است، این خودروساز مانند پژو و رنو فرانسه، ناچار شد بزرگ‌ترین بازار خودرو دنیا را ترک کند.

فیات چند سال بود که برای شراکت با گروه جنرال‌موتورز تلاش می‌کرد و می‌خواست به این شیوه، به بازار آمریکای شمالی بازگردد؛ اما دست آخر کرایسلر نصیب فیات شد.

ولی واقعیت این است که فیات چندان هم خودروساز موفقی در اروپا نیست. نه تنها تویوتا، هوندا، گروه فولکس‌واگن-آئودی، مرسدس‌بنز و ب‌ام‌و، که حتی فورد، پژو-سیتروئن و رنو-نیسان هم حال و روز بهتری نسبت به فیات داشته‌اند.

این دو خودروساز اروپایی و آمریکایی، هر کدام در یک سوی اقیانوس اطلس، رقبای مشابهی داشته‌اند و هر دو نیز کم و بیش ناکام بوده‌اند. اما آیا ممکن است که این ادغام، راه حل مشکلات فیات و کرایسلر باشد؟
من که بعید می‌دانم.

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم