پنجشنبه ۲۱ خردادماه ۱۳۸۸
به سوی فرومایگی
فارغ از هر نتیجهای که روز جمعه رقم بخورد، دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از جهاتی یک گام به جلو در مسیر شکلگیری جامعه مدنی بود. اینکه مردمی در میدانها و خیابانهای شهر جمع شوند و با یکدیگر گفت و گو کنند و به بحث درباره عملکرد گذشته و برنامه آینده کاندیداها بپردازند، صحنهای آشنا و تکراری نبود؛ بلکه پدیده نویی بود که میشود آن را نشانهای از بلوغ یا دست کم رشد جامعه در نظر گرفت. شاید با اندکی خوشبینی بشود گفت که داریم از جامعهای تودهوار فاصله میگیریم و میخواهیم نه بر اساس احساسات، که از روی عقلانیت و محاسبهگری انتخاب کنیم.
اما هر چه به موعد برگزاری انتخابات و ۲۲ خرداد نزدیکتر شدیم، اینگونه بحثها کمرنگ و کمرنگتر شد. گرچه تعداد شهروندانی که تجمع میکردند، بیشتر میشد، اما اجتماع آنها نه برای مباحثه، که به منظور شعار دادن له یا علیه کاندیداها شکل میگرفت. گویی که به مانند طرفداران یک تیم ورزشی، آنها نمیخواستند با دلیل جانب شخصی را بگیرند؛ بلکه طرفداری آنها از یک نامزد، علاقهای قلبی و بیدلیل بود که برایش توجیه میآوردند؛ رقیب را به بدترین شکل ممکن به سخره میگرفتند و رقابت شعاری جایگزین استدلال شده بود.
اگر بخواهیم به همین برهه زمانی کوتاه نگاه کنیم، میشود گفت که از زمان مناظره بین محمود احمدینژاد و میرحسین موسوی، این تغییر رویه سرعت گرفت. اگر هم به دنبال یافتن کسی برای انداختن تقصیرات به گردن او باشیم، میتوانیم احمدینژاد را مقصر قلمداد کنیم. میتوانیم بگوییم که او بود که رقابتهای انتخاباتی را وجههای دراماتیک داد و (از دید خودش) به داستان نبرد خیر و شر تبدیل کرد؛ خودش را در مقام قهرمان خوب داستان نشاند که دست خالی به جنگ «آدم بد»هایی آمده است که عده و عـُدهای به مراتب فزونتر دارند و از هزار و یک جور قدرتهای طبیعی و فرا-طبیعی سود میبرند.
در مقابل، طبیعی بود که هواداران رقبا هم این داستان را به نحو دیگری روایت کنند و او را در نقش منفی داستان ببینند که با برخورداری از انواع و اقسام امکانات، جنگی کاملاً نابرابر راه انداخته است؛ اما باز هم خود را به مظلومیت میزند و «ننه من غریبم»بازی در میآورد.
سوای آنکه کدام یک از این دو دیدگاه درست (یا لااقل درستتر) باشد، مسأله این است که با تغییر نوع رقابت از «انتخاب بهتر» به «جدال حیثیتی طرفداران دو باشگاه» دیگر انتظار ادامه احتجاج و مباحثه عقلانی، انتظاری نابجا و بیهوده بود. طبیعی بود که کار به صورت رقابت دو اردوگاه از طریق شعارهای متعصبانه و بعضاً کودکانه بکشد؛ یکی بگوید شمشیر من تیزتر است و دیگری بگوید گرز من سنگینتر است.
در میان همین شعار دادنها، اینکه محبوبترین شعار «ایول ایوله ایول .... فلانی یله ایول» است، در کنار شنیدن شعارهای تمسخرآمیز، هتاکانه و اصطلاحاً «استادیومی» میتواند نشانی از سمت و سوی حرکت فرهنگ (یا دست کم مُد) یک جامعه باشد.
شاید تا همین چند سال قبل، گرفتن ژست روشنفکری و تلاش برای گفتار و رفتار روشنفکرمآبانه و در یک کلام «روشنفکرنمایی» مُد بود. اما این چند سال، نشانههایی از گرایش به سمت منش رفتار طبقات فرودست (به لحاظ فرهنگی) و در اصطلاح عامیانه آن «لات بودن» بسیار دیده میشود.
میشود اینگونه گفت که مردم جامعه، بویژه طبقه متوسط و جوانان دانشجویی که تا چند سال قبل، «روشنفکری» را «ارزش» میشمردند، اکنون «فرومایگی» (لمپنیسم) را «ارزش» تلقی میکنند و به آن میبالند.
این اتفاق، وقتی قابل تعمقتر میشود که آن را کنار لاغرتر شدن طبقه متوسط جامعه (و نیز طبقه مذهبی سنتی آن) و فربهتر شدن طبقه فرودست شهرنشین بگذاریم.
دلایل چنین گرایشی را بهتر است از جامعهشناسان پرسید؛ اما نمیشود نقش برخی سیاستگزاران و دولتمردان را در گسترش و ترویج این جابهجایی ارزشها نادیده گرفت یا انکار کرد. وقتی مسعود دهنمکی و «اخراجیها» تحسین و تکریم میشوند و ادبیات رییسجمهور کشور با عبارات و جملاتی چون «قدر برغاله هم نمیفهمن» «از کی اومدین؟» «کی خسته است؟» «گوششون رو میپیچونم» و «وزیر رو تو لوله میکنم» شکل میگیرد و در تازهترین نمونه، محمود احمدینژاد پیش چشم دهها میلیون ایرانی از رقیب انتخاباتیاش با آن لحن میپرسد «بگــم؟ ... بگــم!؟» شاید طبیعی باشد که میل به سمت «فرومایگی» و «فرومایگان» بیشتر و بیشتر شود.
یادداشتهای شما:
سلام بهرنگ جان،
از بعد از شب قدر که ندیدمت مشتری دایم وبلاگت شدم.
با اجازه ات این مطلب را نیز در چند جا لینک کردم که مورد استفاده همه شود.
موفق و پیروز باشی : حسام ;)
[ مرتضی ] | [پنجشنبه، ۲۱ خردادماه ۱۳۸۸، ۱۰:۱۷ صبح ]اگه منظورت از فرومایگی شعارهایی مثل (ایول ایول) و (خودش بهم گفت/چی گفت) است که حرفت قبوله. اما این همه در خیابان بودن این روزها نشان داد که این اجتماعات هرچیزی هست جز فرومایگی.
[ وی وی ] | [پنجشنبه، ۲۱ خردادماه ۱۳۸۸، ۱:۵۵ بعدازظهر ]خب شاید گام هایی که باید به سمت یک انتخاب و تلاش برای موفقیت در اون انتخاب برداشته بشه هم همینطور باشه. به این معنا که مردم اول با بحث و گفتگو و استدلال انتخاب می کنند و نزدیک به انتخاب که می شود تصمیم ها گرفته شده ودیگر نیازی به استدلال نیست و شاید کمتر . هرچه به تاریخ انتخاب نزدیک تر می شویم باید مطابق استراتژی های تبلیغاتی ای عمل کنیم که در سطح عامه ی مردم باشد نه اقلیت روشنفکر!
[ اکرم ] | [پنجشنبه، ۲۱ خردادماه ۱۳۸۸، ۸:۱۶ بعدازظهر ]دو دوتا
تا الان شده 23 میلیون
...
ما چقدر بیچاره ایم ؟
هنوزم هنوز همون حرف قبليتو ميزني؟از نظر مدني پيشرفت كرديم؟
[ Ali ] | [دوشنبه، ۲۵ خردادماه ۱۳۸۸، ۴:۰۹ بعدازظهر ]سلام بهرنگ جان،
چند روزه خبری ازت نیست.
اگر هنوز آزاد هستی و سالمی یک ایمیل برای من بزن.
خیلی نگرانت شدم.
موفق باشی
سلام
منم مثل حسام نگرانت شدم...جای شیر هات تو گودرم خالیه