دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
جمعه ۲۶ تیر‌ماه ۱۳۸۸

رسم سهراب‌کشی

«سهراب‌کشی» پدیده‌ای تازه نیست؛ که رسمی کهن در این سرزمین است. شاهنامه را که باز می‌کنی و به ابتدای این تراژدی می‌رسی، می‌بینی که حکیم توس پس از «یکی داستان است پر آب چشم» آورده: «دل نازک آید ز رستم به خشم» و این «دل نازک» نه از آن رستم، که از آن من و توی خواننده است که باید سنگ‌دل باشیم اگر بر رستم خشم نگیریم.

سهراب را که کشت؟
آری؛ می‌شود گناه مرگ سهراب را به گردن افراسیاب انداخت که آگاهانه او را به جنگ پدر فرستاد تا مگر دست کم یکی از ایشان کشته شود. می‌توان هجیر را ملامت کرد که نام راستین آن «پهلوان چینی» را بر سهراب آشکار نکرد تا که به جای گرز برآوردن، با آغوش باز به سوی پدر رود. حتی ممکن است بر کیکاووس خرده بگیریم که چرا نوشدارو را دریغ کرد تا با دیر رساندنش، تا ابد به نمادی از حاکم بی‌تدبیر بدل شود و ایرانیان با بازگفتن «نوشداروی پس از مرگ سهراب» تا ابد به نکوهش او بنشینند.

اما خود را گول نزنیم. مرگ سهراب، محصول غرور، تکبر، خودبینی و خیره‌سری رستم بود که در اردوگاه خودی، همه را دوست می‌پنداشت و باور داشت هر که در اردوگاه او نیست، دشمن است و سزاوار مرگ.
این رستم بود که خود را «همه‌ی نیکی» می‌دید و دیگران را «همه‌ی بدی» و چنان قاطعانه به این باور داشت که نتوانست چشم باز کند و ببیند به روی چه کسی شمشیر کشیده و که را می‌کشد.

اما انگاری ما ایرانیان تلاش می‌کنیم همه را شریک جرم مرگ سهراب کنیم به جز رستم؛ چرا که پذیرش این حقیقت تلخ که «هر که از روبه‌رو آمد، دشمن نیست» و «هر که با من بود، خوب نیست» سخت و دشوار است. ترجیح می‌دهیم عقاید و تعصبات محکم خود را حفظ کنیم تا بیاموزیم که این دوقطبی سیاه و سفید، چه «ایرانی - خارجی» نامش باشد و چه «اسلام - کفر» وجود خارجی ندارد.

من درک می‌کنم که کسی به نام اسلام، چماق بر تن فرزندان این کشور فرود آورد. شاید تقصیر او هم نباشد. او چنان به این گمان خطا که «ما در جبهه حق‌ایم» ایمان آورده است که نمی‌تواند ببیند که منش و روش او هیچ شباهتی به حق ندارد. شاید نه تنها در ذیل، که چه بسا برخی در صدر هم در این توهم غرق شده‌اند که بر حق‌اند؛ فقط آنان بر حق‌اند و جز آنان، همه در مسیر باطل قدم می‌زنند.

عجب ندارد توسل جستن چنین گمراهانی به هر راه و وسیله‌ای برای منکوب کردن «همه‌ی کفر.» مگر نه این است که آن‌که هواپیمایش را به برج تجارت جهانی می‌کوبد، چنان اعتقاد راسخی دارد که حاضر است جانش را برای کشتن «کفار» و فروریختن «نظام کفر» فدا کند!؟

اگر همین تلقی‌های خشک، متعصبانه و کوته‌فکرانه از حق و ناحق نبود، هیچ وجدان بیداری نمی‌توانست چشم بر قتل عام انسان‌هایی (که از قضا مسلمان هم هستند) چشم ببندد و چین و سودان را به این گمان خام که در جبهه دشمن نیستند، دوست بپندارد و «هر چه رسد ز دوست، نکوست» بگوید.

آری؛ شاید نه فقط در این خاک، که در همه دنیا، تا هنگامی که ایمان به درستی یک راه، نه از روی حقیقت و عقل، که از باب باور و اعتقاد باشد و معتقدان پس از یقین یافتن، چشم به روی حقیقت ببندند و کورکورانه به هر فرمانی عمل کنند، سهراب‌ها کشته می‌شوند؛ چرا که به ظاهر از سمت توران می‌آیند.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

با مطلبی با همین مضمون به روزم."مجلس سهراب کشان"

[ خروس ] | [شنبه، ۲۷ تیر‌ماه ۱۳۸۸، ۲:۴۲ صبح ]


دوست گرامی
مخالفم،استدلال شما مانند دیدگاه رهبری است که میرحسین را قاتل ندا و دیگر شهیدانمان میخواند(میداند؟)
آیا رستم سپاه ترکان، به فرماندهی سهراب و همراهی دو سپهسالار قسم خورده افراسیاب را که به خاک ایران تجاوز کرده اند و تا رسیدن سپاه آزادگان بسیاری از شهرهای ایران زمین را ویران کرده اند چه باید بداند مگر دشمن؟ بسیار پذیرفتنی است که در جریان رزم سهراب بخواهد رستم را با تظاهر به دوستی فریب دهد (چنانکه سپه دار پیران چند بار با ایرانیان چنین میکند یا به یاد آورید شیوه دربند نمودن بیژن را در کاخ منیژه و یا نیرنگ گرسیوز به سیاوش و دست آخر کشتن او را) اگر از بیم تکرار فاجعه سهراب کشان، همواره به دشمن چنین نگاه مهربانانه ای پیشه کنیم ممکن است آنقدر زنده نمانیم که پا گذاردن سهرابمان به دنیا را ببینیم.
گرچه من سویه نمادین سخن شما را میبینم و میپذیرم اما میان پهلوان ملی ما و انتحاریون طالبان تفاوت از زمین تا آسمان است و هدف هرگز وسیله را توجیه نمیکند جناب کمانگیر که بلندای نام وبلاگت بود که مشوق من شد برای سر زدن یه آن.

[ taraneh ] | [چهارشنبه، ۳۱ تیر‌ماه ۱۳۸۸، ۳:۵۵ بعدازظهر ]