چهارشنبه ۱۸ شهریورماه ۱۳۸۸
دستگیری بدون بازداشت
پس از مهر و موم شدن دفاتر مهدی کروبی و حزب اعتماد ملی و نیز بازداشت علیرضا حسینی بهشتی، مشاور ارشد میرحسین موسوی، شاید بسیاری انتظار داشته باشند که در قدم بعدی، بلندپایهترین سران معترضان یعنی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی بازداشت شوند. اما من این اتفاق را بعید میدانم.
واقعیت اینجاست که اقتدارگرایان هوشمندانه بازی میکنند. آنها در طول سالها به خوبی آموختهاند که خیلی وقتها لازم نیست رقیب را به کلی از صحنه خارج کرد و هزینهای بیش از حد پرداخت. میشود ضعیفش کرد؛ ابزارهایش را ستاند و تاکتیکهایش را خنثی کرد. میتوان گذاشت زنده بماند؛ اما دست خالی و ناتوان؛ به گونهای که بود و نبودش عملاً فرقی نداشته باشد.
محافظهکاران این استراتژی را در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی با موفقیت به اجرا گذاشتند و نتیجه مطلوبی هم گرفتند. به گونهای که خاتمی اگرچه رییسجمهور بود، اما چنان عرصه بر او تنگ شد که عملاً نمیتوانست برنامههایش را عملی کند. اهرمهای قانونی و فراقانونی که در اختیار مخالفان اصلاحات بود، نه فقط اختیار انتخاب پیمانکار یک پروژه عمرانی (مانند فرودگاه امام) را از دولت سلب کرد، که حتی اصلاحطلبان با وجود در اختیار داشتن دولت و مجلس، اجازه تغییر میزان بودجه برخی نهادها (مانند صدا و سیما و شورای نگهبان) را هم نداشتند.
تجربه نشان داده که میشود بدون پیش آمدن مشکلی، استراتژیستها و نیروهای اصلاحطلب متبحر در کار تشکیلاتی را به زندان انداخت، دفاتر سران را بست، کانالهای ارتباطی رهبران با جامعه را مسدود کرد و کاری کرد که این افراد گرچه ظاهراً آزادند، اما عملاً آزاد به انجام هیچ کاری نیستند. در این حالت، واقعاً چه نیازی به دستگیری خاتمی، موسوی و کروبی هست که هزینههای سنگینی در عرصه بینالمللی دارد و «ممکن است» بدنه اجتماعی معترضان را به واکنش وادارد؟
باید اذعان کرد که اقتدارگرایان به درستی دریافتهاند چگونه میشود کسی را کشت؛ بدون آنکه قلبش از کار بایستد. آموختهاند که میتوان با شلیک یک گلوله، پرندهای روی درخت باقی نمیماند. پی بردهاند که بازداشت یک نفر برای زندانی شدن چندین و چند نفر کفایت میکند. فهمیدهاند که قتل چند (یا چندصد) معترض برای خانهنشین کردن میلیونها معترض بس است.
البته تئوری بازدارندگی و ترساندن با تهدیدهایی که عملی نمیشوند، کشف جدیدی نیست و مقابله با آن هم ممکن است. حداقل در عرصه نبرد نظامی، در این گونه موقعیتها که یک طرف نمیتواند در جدال رودررو پیروز شود، به گسترش جبهه مبارزه و جنگ چریکی روی میآورد.
به نظر میرسد بیانیه شماره ۱۱ میرحسین موسوی و توصیهاش مبنی بر تشکیل هستههای کوچک در سطح جامعه، به نوعی پیاده کردن ایده جنگ چریکی در یک مبارزه اجتماعی مسالمتآمیز باشد. اما این زمان است که مشخص میکند آیا چنین ایدهای در جامعه ایران عملی و ثمربخش است یا که خیر.
لینک مطلب در بالاترین
یادداشتهای شما:
سلام مهندس،
چند روز پیش اولین بار اسمتو پای بیانیه خطاب به مراجع دیدم، چون اسمت تکه مطمئن شدم که خودتی،
سرچ کردم سایتتو پیدا کردم، موفق باشی، تحلیلهات هم جالبه.
راستی سلام
شناختی؟
سلام بهرنگ جون. خیلی وقت بود خبری ازت نداشتم تا اینکه لینک وبلاگتو توی بالاترین دیدم. امیدوارم هرجا هستی تندرست و موفق باشی.
اوچیک شما: اصغر زوار