دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
جمعه ۲۵ آذر‌ماه ۱۳۹۰

تعادل بی‌تفاوت

Planet Earth: The Blue Marbleمی‌گویند ما اهالی کره خاک، این عکس را بیشتر از هر تصویر دیگری دیده‌ایم. نامش را «تیله آبی» گذاشته‌اند. به دقت که به حاشیه این تیله که نگاه کنی، هاله‌ای کم‌رنگ را می‌بینی که زمین نیست؛ بلکه هوایی است که در آن نفس می‌کشیم. از همه آن سیاهی بی‌انتها که «تیله آبی» را احاطه کرده، سهم همه ما هفت میلیارد نفر، همین هاله محو نازک است.

تلخ شده‌ام. شاید بهتر باشد بگویم تلخ‌تر شده‌ام. همه چیز و همه کس مثل آب خوردن می‌تواند عصبانی‌ام کند. شاید «عصبانیت» توصیف درستی نباشد. بهتر است بگویم آزارم دهد؛ مرا برنجاند. نه این‌که پیش‌تر صبور بوده‌ام؛ نه. اما فکر نمی‌کنم هیچ‌گاه این قدر حساس بوده باشم و ترد. با هر اتفاق، هر صدا، تصویر یا تصوری ترک می‌خورم و می‌شکنم. خرد می‌شوم و خردتر و خردتر ...

می‌دانی؟ رسانه شغل خوبی است؛ رسانه خبری بهتر؛ تلویزیون هم که باشد، فبها المراد. نه اول هفته دارد و نه آخر هفته. مناسبت هم جز کار بیشتر، معنی دیگری نمی‌تواند داشته باشد. بعد از مدتی، هم حساب زمان از دستت می‌رود و هم حس آن. انگار که به سرعت نور رسیده باشی، زمان برایت از حرکت باز می‌ایستد؛ در حالی که در جای جای دیگر ِ هستی، به سرعت همیشگی‌اش به پیش می‌رود. به وضعیت تعادل بی‌تفاوت می‌رسی؛ غرق و شناور ...

می‌دانی؟ شب سرد پاییزی، باران خشن و سوز بی‌رحم، روی دیگر خنکای بهاری، نم‌نم لطیف و نسیم دل‌انگیز است. مسأله این است که کجا ایستاده باشی. این سوی پنجره در گرمای مطبوع خانه با یک فنجان چای تازه‌دم در دست پس از یک شام دل‌انگیز در اتاقی که هنوز عطر برنج دودی می‌دهد، یا که در اتاقک نمور بالای برج دیده‌بانی که نه سقفش جلوی باران را می‌گیرد و نه دیوارش جلوی سوز را، در حالی که چای کیسه‌ای در قوطی خالی کنسرو لوبیا می‌اندازی و امیدواری آب درون فلاسک فکسنی‌ات هنوز آن قدر گرم باشد که بتواند رنگ تی‌بگ را در خودش حل کند. تعجب ندارد اگر از لرزیدن برجک چندان تنش نلرزد و ته دل بدش هم نیاید که باد آن قدر تند بوزد که برجک فرو بریزد و او را هم با خودش ببرد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما: