دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
چهارشنبه ۱۸ دی‌ماه ۱۳۹۲

ناتمام

​قرار نبود بچه ۷ ساله کل جدول ضرب را بلد باشد. چه برسد به بچه‌ای که بخواهد کلاس سوم را جهشی بخواند. یعنی وقتی در امتحان ریاضی، سؤال می‌شود ۳×۵ باید می‌نوشتی
۱۵=۵+۵+۵=۳×۵
یک‌ضرب که بنویسی ۱۵، دو نمره کم می‌کنند و ریاضی می‌شوی ۱۸

دوم دبستان یک همکلاسی داشتم که فامیلش برهانی بود. هنوز که هنوز است، از این‌که هر بار که اسمش را می‌شنیدم، زیر لب می‌گفتم «بورانی» (حالا با سیر یا بدون سیرش یادم نیست) خجالت می‌کشم؛ همان طور که از شاگرد سوم شدن در ثلث اول کلاس چهارم. هر موقع هم یاد اشتباهم در یکی از امتحان‌های دیکته کلاس پنجم می‌افتم که «پیرمرد» را «پیره‌مرد» نوشته بودم، احساس شرمندگی می‌کنم.

این‌ها تازه چند نمونه لطیف از شرمندگی‌های دوران دبستان است که تلاش می‌کنم به حساب کودکی بگذارم. خاطره‌ام از سال‌های بعد، از راهنمایی و دبیرستان گرفته تا دانشگاه و کار، سرشار است از لحظات خجالت‌آور. هنوز از خودم بابت اشتباهات تدوین اولین گزارش تلویزیونی (که در دوران آموزش و محض تمرین، نه برای پخش ساخته شده بود) شرمسارم.


Half Emptyمی‌دانی؟ کمال‌گرایی معادل خوبی برای ایده‌آلیسم نیست. زیاده از حد مثبت است. ایده‌آلیسم جرم نیست؛ یک بیماری است. مشکل و دردی است که زندگی را تلخ می‌کند. کاری می‌کند که خاطره‌ها، به جای شادی، رنج بیاورند. زندگی را چنان سیاه و سفید می‌کند که ۹۹ صدم را هم صفر می‌بینی و از بی‌لیاقتی و بی‌عرضگی‌ات شرمگین شوی. وقتی جز اول، همه را بازنده می‌بینی، سریع‌تر و سریع‌تر می‌دوی که آخر نشوی (و به همین خاطر خیلی وقت‌ها می‌بینی که از بیشتر رقیبان جلو افتاده‌ای.) اما به محض این‌که شک می‌کنی که شاید نتوانی اول شوی، نتوانی کامل باشی، نتوانی نتیجه «فوق‌العاده‌ای» به دست بیاوری، می‌ایستی؛ فرار می‌کنی یا که برمی‌گردی. می‌بینی که می‌ترسی وارد مسابقه‌ای شوی که ممکن است در آن سوم شوی؛ نمی‌خواهی کاری را به دست بگیری که شاید به نتیجه نرسد؛ اصلاً حاضر نیستی در امتحانی شرکت کنی که احتمال دارد در آن قبول نشوی.

گفتم؛ ایده‌آل‌گرایی جرم نیست، بلکه یک بیماری است. نمی‌دانم ارثی است یا اکتسابی. ولی می‌دانم که نمی‌شود شب خوابید و صبح بیدار شد و دیگر ایده‌آل‌گرا نبود. نمی‌توانی تصمیم بگیری که از این لحظه به بعد تغییر می‌کنم؛ بدبینی، یأس، اضطراب و ترس را کنار می‌گذارم، خوش‌بین، امیدوار، مطمئن و شجاع می‌شوم و نیمه پر لیوان را می‌بینم. کاش به این سادگی بود.

می‌دانی؟ هر چه هم که میان‌بر بزنی و مسیرت را عوض کنی، روزی به جایی می‌رسی که می‌بینی یک مورد، یک موضوع هست که در آن نمی‌توانی به ایده‌آل دست پیدا کنی. درسی هست که نمی‌فهمی یا فنی که با همه تلاش‌هایت، نمی‌توانی در آن متبحر و چیره‌دست باشی. یک روز بیدار می‌شوی و می‌بینی هیچ جور نمی‌شود با این قد، ستاره والیبال جهان شوی. از آن بدتر این‌که می‌بینی بهترین نیستی. حداکثر می‌توانی یکی از خوب‌ها باشی؛ یا کمی بهتر از بدترین: یک متوسط.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

تمام کارهای خوب دنیا به کنار، اگر یک ایده آل گرا موفق باشه، دنیا رو عوض می کنه، هیتلر بدش، جابز خوبش

[ بهزاد ] | [چهارشنبه، ۱۸ دی‌ماه ۱۳۹۲، ۲:۳۵ بعدازظهر ]