دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
پنجشنبه ۲۲ خرداد‌ماه ۱۳۹۳

جام جهانی در سرزمین فوتبال، قهوه و سامبا

بر خلاف اکثر هم‌سن و سال‌هایم جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا را اصلاً به یاد ندارم. آن موقع مهرشهر زندگی می‌کردیم؛ تلویزیون رنگی نداشتیم و اگر اشتباه نکنیم، مثل همه مستأجرها، در گیر و دار خانه‌به‌دوشی و اسباب‌کشی سالانه‌مان بودیم. شب زود می‌خوابیدم تا ۵ صبح بیدار شوم و با مادرم به مهدکودکم در تهران بروم. چند ماه بعد تازه کلاس اولی می‌شدم.

۱۹۹۴ آمریکا، اولین دوره‌ای بود که جام جهانی را از تلویزیون می‌دیدم. یک سال قبلش برای دیدن بازی ایران - عمان به ورزشگاه آزادی رفته بودم. اولین باری بود که ورزشگاه می‌رفتم. ایران نتوانست به جام جهانی برسد. ولی من تقریباً همه بازی‌ها را زنده تماشا کردم. به جز آن دو روزی که به خاطر تاسوعا و عاشورا، تلویزیون بازی‌ها را پخش نکرد. عصرها توی حیاط، با امیرحسین، پسر همسایه طبقه بالایمان شوت یک‌ضرب و شوت دو‌ضرب بازی می‌کردم و هوا که تاریک می‌شد، بازی‌ها هم شروع می‌شد.

قبل از جام جهانی، روزنامه همشهری ویژه‌نامه‌ای منتشر کرده بود. تیتر روی جلدش این بود: «باگیو (باجو)، سالیناس، هاگی، استویچکوف، آسپریلا یا روماریو؟» با سرتیتری مثل «ستاره این جام کیست؟» یا چیزی شبیه به آن. در خیلی از موارد، به جای کل تیم، فقط درباره یکی از بازیکنانش نوشته بود. مثلاً نوشته بود خورخه کامپوس، دروازه‌بان مکزیک در بچگی در خانه مادربزرگش مرغ می‌گرفته است! خدا می‌داند هر صفحه آن ویژه‌نامه را چند بار خوانده بودم.

نمی‌دانم به خاطر این بود که اولین باری بود که جام جهانی را تماشا می‌کردم یا به خاطر این بود که هنوز طرفدار تیم خاصی نبودم. به هر حال ۹۴ آمریکا بیشتر از تمامی دوره‌های بعدش به من چسبید. برزیل دوست‌داشتنی با روماریو، به‌به‌تو، لئوناردو، برانکو، کافو، دونگا، رای، زینیو، مازینیو و کلودیو تافارل قهرمان شد. فرانکو بار‌سی، دانیل ماسارو و روبرتو باجو پنالتی‌هایشان را خراب کردند. سوئد هم با توماس برولین، مارتین دالین و کنت اندرسون هم در رده‌بندی کاری کرد که میخائیلوف، بهترین دروازه‌بان جام بین دو نیمه تعویض شود و بلغارستان چهارم شد.

۱۹۹۸ طبیعتاً هیجان‌انگیزتر بود. در این چهار سال، منچستریونایتد با دیوید بکهام و بقیه ستاره‌هایش به همراه مایکل اوئن نوجوان، کاری کرده بود که انگلستان را هم در کنار برزیل دوست داشته باشم. از زین‌الدین زیدان به خاطر این‌که در تیم مافیا - یوونتوس - بازی می‌کرد، متنفر بودم و به همین خاطر از فرانسه هم بدم می‌آمد. بکهام اخراج شد و انگلستان در پنالتی به آرژانتین (تیمی که قهرمان ملی‌اش، مارادونای متقلب کوکائینی بود) باخت. فرانسوی‌ها هم در فینال برزیل را بردند و قهرمان شدند. به استثنای گل مهدوی‌کیا به آمریکا، بقیه جام به کامم تلخ شد.

سه دوره بعدی را خیلی پراکنده دیدم. هر کدام پراکنده‌تر از قبلی. بدترین خاطره‌ام گل احمقانه‌ای بود که دیوید سیمن از رونالدینیو خورد؛ ولی چهار سال بعد، اخراج زیدان و باخت فرانسه در فینال، کمی دلم را خنک کرد.

حالا این دوره را به عنوان یک طرفدار ایران و انگلستان با کمترین توقعی شروع می‌کنم. تیم ملی که احتمالاً ضعیف‌ترین تیم ۲۰ سال اخیرمان است؛ هر چند که مربی خوبی دارد. همین که زنگ تفریح گروه نشویم و بتوانیم آبرومندانه به خانه برگردیم، خودش هنر بزرگی است. انگلستان هم وضعش چندان بهتر نیست. اگر در مرحله گروهی حذف نشود و بتواند تا یک‌هشتم نهایی بالا برود و آن‌جا (طبق معمول) در پنالتی ببازد، دستاورد بزرگی داشته است.

مطمئن نیستم تب جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل مرا گرفته باشد. امیدوارم بتوانم حداقل بعضی از بازی‌هارا زنده تماشا کنم و مثل چهار سال پیش، فقط نتیجه‌ها را نشنوم. اگر برزیل، آلمان، هلند یا پرتغال قهرمان شوند، خوشحال می‌شوم و امیدوارم آرژانتین، ایتالیا، اسپانیا و فرانسه هر چه زودتر حذف شوند.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما: