دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
جمعه ۱ دی‌ماه ۱۳۸۵

ما بی‌ادب‌تريم يا شما!؟

۱- من، جوانکی 18-17 ساله و زنی ميانسال و چادری، عقب نشسته‌ايم و دو دختر هم جلو. جوانک پياده می‌شود و يک دويست تومانی به راننده می‌دهد و راننده، بقيه‌اش را برمی‌گرداند. جوانک، با لهجه غليظ مشهدی می‌گويد: «مگه نگفتین 120 تومن می‌شه!؟ اين که 70 تومنه»
راننده پاسخ می‌دهد: «خرده نداشتم ديگه»
جوانک، عصبانی پاسخ می‌دهد: «ای ...» و می‌رود. (از نقل واژه‌ای که گفت، شرمنده‌ام) از حرف جوانک، احساس شرمساری می‌کنم.

۲- چند متر جلوتر، راننده ترمز می‌زند و خانم ديگری هم سوار می‌شود. راننده، با لهجه‌ای که از حيث مشهدی بودن، کم از جوانک ندارد، می‌گويد: «جوون‌های اين دوره و زمونه رو می‌بينين؟ همه‌شون بی‌ادبن. تک‌تکشون، بلا استثنا»
رويش را به سمت زن چادری برمی‌گرداند و می‌پرسد: «نه حاج‌خانم!؟»
زن می‌گويد: «والا اونايی که ما تو خونه داريم که بی‌ادب نيستن»
راننده که انتظار تأييد حرفش را داشت، آزرده‌خاطر، سرش را برمی‌گرداند و دوباره می‌گويد: «اين نسل جديد، همه‌شون بی‌ادبن؛ همه‌شون»
می‌گويم: «قربان! اين حرفی که شما می‌زنيد و می‌گوييد همه‌شون، به من به عنوان يک جوون برمی‌خوره»
می‌گويد: «خب همه‌تون بی‌ادبين ديگه»
اندکی عصبانی می‌شوم و می‌گويم: «نخير! اتفاقاً نسل شما بی‌ادب‌تره. نديدين چطور تا يه تصادف می‌شه، ميان پايين و وسط خيابون، هر چی از دهنشون در مياد، بار همديگه می‌کنن!؟»

۳- راننده ترمز می‌زند و نگه می‌دارد. برمی‌گردد و می‌گويد: «برو پايين»
بدون حرف اضافه‌ای پياده می‌شوم و کرايه را می‌دهم. باقی پولم را هم برنمی‌گرداند و می‌رود.

۴- دلخور نيستم. 500 متر پياده‌روی اضافه، چيزی نيست. عجله چندانی هم ندارم. با آن صد تومان هم، نه او ثروتمند می‌شود و نه من فقير. اما ته دل، خوشحالم که حرفم را زدم. اين نسل جوانان زمان انقلاب، لحظه‌ای از تخطئه و اهانت به من و هم‌نسلانم دست برنمی‌دارند و چشم را به روی خودشان، ضعف‌هايشان، گفتار و رفتارشان، بسته‌اند و تنها بر سر ما غر می‌زنند.

۵- من نيز، انتقادات فراوانی را به نسل خودم وارد می‌دانم. نسل من، نسلی است تنبل، کم‌سواد، خوش‌گذران، بداخلاق و بی‌تفاوت؛ و من نيز به عنوان عضوی از آن. اما ما معلوليم و نه علت. علت را بايد در جامعه، در نسل پيشين که پدران و مادران ما بوده‌اند، و در ساير عوامل و دلايل بيرونی جستجو کرد. تحقير نسل من، بازگويی مکرر ضعف‌هايش و انتقاد يک‌جانبه، هيچ دردی را دوا نمی‌کند و تنها فرافکنی برای فرار از پذيرفتن بار مسئوليت است.

۶- جامعه امروز ايران، از چيزی که می‌توان «خشونت اجتماعی» ناميدش، در رنج است. مردم، با هر بهانه کوچک و بزرگی، دست به خشونت کلامی و رفتاری می‌زنند؛ به همديگر دشنام می‌دهند و دست به روی ديگران بلند می‌کنند.
به نظر من، وقتی کسی احساس کند که حق با اوست، اما مظلوم واقع شده و حقش را به زور گرفته‌اند، دست به خشونت می‌زند. به بيان ديگر، خشونت نشانه «احساس» نابرابری و ظلم است و نه لزوماً خود ظلم و نابرابری

۷- اعتماد، يکی از مهم‌ترين سرمايه‌های هر اجتماعی است. اما به وضوح، می‌توانيم ببينيم که جامعه اين روزهای ايران، از اين سرمايه خالی شده است. کشور، از فقر اعتماد سياسی، اجتماعی و اقتصادی در رنج است.
عموم مردم، به سياست‌مداران و حکومت، اعتماد ندارند. از رييس‌جمهور و هيأت وزيران گرفته تا يک کارمند ساده در يک اداره کوچک محلی، همه کسانی هستند که می‌خواهند از زير کار در بروند يا که به ثروت خود بيفزايند و مردم را بفريبند و ديگر هيچ
از بعد اجتماعی و اقتصادی نيز، نه کسی به دوست، همکار يا همسايه‌اش اعتماد می‌کند و نه به توليدکننده خودرو، مغازه‌دار يا راننده تاکسی؛ و همه متهمند به کم‌فروشی، گران‌فروشی و کلاهبرداری

۸- به نظرم، پيش از هر چيز، بايد اعتماد را به جامعه برگرداند. اما چرايی از دست رفتن اين اعتماد، به اين سادگی‌ها قابل تحليل نيست و چگونگی بازگشتش، از يافتن چرايی‌اش نيز سخت‌تر می‌نمايد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

man agar jaye shoma budam keraye be u nemidadam,az nazare akhlaghi in ranande ast ke ghardade dojanebey ranande mosafer ra cancel karde na shoma.
shegeftie digar inast ke chera dar chenin mavaghei baghiyey mosaferin piade nemishavanad. tohine an ranande be shoma tanha nabude be hameye jame va makhsusan mosaferine an taxi bude va hame bayad ba piade shodan ba shoma hamrahi mikardand.
man vaghti ke Iran budam agar yeki azin jamaate bani hendel masalan baraye benzin zadan bedune tavajoh be vaghte mosafer miraft pompe benzin piade mishodam va keraye nemidadam.l

فارسی‌اش (با اجازه از آقا امير):من اگر جای شما بودم به او كرايه نمی‌دادم. از نظر اخلاقی اين راننده است كه قرارداده دوجانبه‌ی راننده-مسافر را كنسل كرده نه شما
شگفتی ديگر اين است كه چرا در چنين مواقعی بقيه مسافران پياده نمی‌شوند. تو هين آن راننده به شما تنها نبوده به همه جمع و مخصوصاً مسافران آن تاكسی بوده و همه بايد با پياده شدن با شما همراهی می‌كردند
من وقتی ايران بودم اگر يكی از بانی هندل مصلاً برای بنزين زدن بدون توجه به وقت مسافر می‌رفت پمپ بنزين پياده می‌شدم و كرايه نمی‌دادم

[ amir ] | [جمعه، ۱ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۷:۳۷ صبح ]


نمي توانم در مورد نسل قبل از خود و شرايطي كه در آن زندگي كرده و بزرگ شده اظهار نظر كنم زيرا در آن شرايط نبوده ام ولي در مورد ارتباط خود با نسل قبل جاي حرف زياد است. گذشته از احترامي كه به نسل قبل از خودم به خاطر تحمل كردن مشكلات 2 مقطع اساسي تاريخ اين كشور(انقلاب و جنگ) مي گذارم و بر تمام محنتهايي كه براي سرفراز بودن اين كشور كشيده اند ارج مي نهم ولي معتقدم نسل قبل از ما دچار يك توهم است و آن اينكه آنها بوده اند كه باعث پيروزي در اين 2 اتفاق شده اند و بهتر بگويم تك تك اين آدمها سهم خود را در اين پيروزي ها بيش از ديگران مي دانند. اين نسل معتقدند كه آنها انقلاب كرده اند و در جنگ پيروز شده اند (فرض بر عدم شكست پيروزي است) پس آنها نسلي هستند كه بايد به جاي همه تصميم بگيرند در مورد همه چيز اظهار نظر كنند و مشكلاتي را كه خود مسبب آن بوده اند به پاي ديگران بياندازند. به اين واقعيت توجه كنيد كه متأسفانه بيشتر هم نسلان مان چگونه در هر حركت تابع و فرمانبر نسل قبلي خود هستند و هيچ اختياري در تصميم گيري از خود ندارند و البته تمايلي هم نشان نمي دهند. به نوعي خودفروخته شده اند امكانات و مكنت در برابر قدرت تصميم گيري در امور خود. به دهها نمونه دور و بر خود نگاه كنيد پدري كه به جاي فرزندش انتخاب رشته مي كند ، مادري كه به جاي فرزندش انتخاب همسر مي كند و جوانان سرنشين تاكسي براي اينكه به مقصد برسند از توهيني كه به همه آنها صورت گرفته چشم پوشي مي كنند و يا فرزندي كه حتي نمي تواند در مقابل يك تصميم شخصي دفاع كند و با جمله معروف " تو نمي فهمي" و ضرب المثل " آنچه جوان در آينه بيند پير در خشت خام بيند " بدرقه مي شود. و در اين موقع هرگونه حركت بر خلاف اصول به خودسري ، لجبازي تعبير مي شود . نكته جالبتر اينكه آنها جوانان را به خاطر تمامي رفتارهايشان سرزنش مي كنند و آن را با رفتارهاي گذشته خود مقايسه مي كنند غافل از اين مسأله كه انگشت اتهام به سمت خود آنها است كه مسئوليت تربيت اين نسل را بر عهده داشته اند.
نسل قبل از ما فكر مي كند كه آنها انقلاب كرده اند در حاليكه در هر انقلاب اولين چيزي كه مهم است رهبري آن است و اين كه اين رهبري در راه اهداف انقلاب تا چه حد حاضر به پايمردي است و گرنه ملي شدن صنعت نفت هم انقلاب بر عليه مافياي نفت بود ولي به هر دليلي در عرض 3 سال سركوب شد و تا 10 سال فضاي كشور خفقان محض بود تا سال 42 كه حركتهايي صورت گرفت و باز تا سال 56 دوباره يك دوره فضاي سياه اجتماعي و در اين فواصل زماني است كه رهبران حركت و سربازان فداكار آن تأثير گذارند و گرنه هر جواني عاشق حركتهاي انقلابي است. در حركت سيل تخريبگر قطره اهميتي ندارد و آن كس كه به آب جهت مي دهد مي تواند تأثير گذار باشد، بگذريم از اين كه نسل قبل از ما سهم قطره اي خود را بيش از ديگران مي دانند؛ مهم اين است كه اين خودبزرگ بيني باعث شده كه آنها در مورد همه چيز اظهار نظر كنند، به همه چيز گير بدهند و متأسفانه خود را بزرگتر از آن ببيند كه مسبب بسياري از اين مشكلات هستند. يادشان رفته است كه در حركت تخريبي همه استاد هستند ولي در حركت سازندگي عرضه آدمها مشخص مي شود. احتمالا با دسته اي از آنها نيز حتما برخورد كرده ايد كه معتقدند كه نسل جديد نسلي بي عرضه ، تنبل ، معتاد و شايد بي ادب هستند (بگذريم از اين كه متأسفانه تا اندازه اي واقعيت دارد) و به اين بهانه معتقد است كه بايد به جاي او تصميم گرفت و او را به سمت درست راهنمايي كرد ، اعتقاد خطرناكي كه ممكن است به علل فراوان از جمله كثرت جمعيت جوان و عدم جايگاهي جهت فراگيري نحوه تصميم گيري باعث معضل بزرگي در اين كشور شود. البته به اين امر بايد يك معضل اساسي ديگر را هم اضافه كرد آنهم حال و هواي انقلابي و بالتبع آن تصميمات انقلابي كه هميشه قصد تخريب دارند، كه البته جنبه همگاني دارد از رئيس جمهور گرفته تا راننده تاكسي كه مسافر خود را پياده مي كند. مخالف تفكرات انقلابي نيستم ولي تفكر از نوع انقلاب علي(ع) در حكومت كه مقصد را به وضوح مي ديد و براي آن هدف و برنامه مدون داشت ولو كابين زنان را بستاند و با معاويه درگير شود.
تفكر تخريبي انقلابي بدون برنامه اي براي بازسازي و نوسازي اولين راه حل بسياري از اين آدمها براي حل مشكلات است. در مجموع به نظر مي رسد نسل قبل از ما بيش از آنكه تمرين سازندگي در تمامي عرصه ها (از جمله تربيت نسل بعد) كرده باشد تمرين انقلابي گري و صبر بر مشكلات نموده است. اميدوارم ما به تمرين سازندگي و البته صبر بر مشكلات بپردازيم و از تفكرات انقلابي به معناي تخريبي بپرهيزيم.
ببخشيد كه زيادي حرف زدم.

[ پوريا ] | [جمعه، ۱ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۱۱:۲۵ صبح ]


baba hala badbakht ye chisi gofte dige

[ reza ] | [جمعه، ۱ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۰:۰۲ بعدازظهر ]


1- شما فرهنگ تاكسي سوار شدن نداريد (البته در ايران)
2- شما بر اساس قوانين جاري تاكسي سواري حق نداشتيد كه كرايه طرف رو بدين

[ من ] | [شنبه، ۲ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۰:۰۰ صبح ]


aval az hame in nasl bayad betoone haghesho begire sad tooman baghimande pooleto nagerefti delet khoshe harfeto zadi be ki harfeto zadi be kesike pooleto khord na in tarze fekr dorost nist

[ reza canada ] | [شنبه، ۲ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۰:۱۴ صبح ]


رانندگان تاکسی جامعه ی آماری خوبی برای تعمیم نیستند. نیز لازم است پارامترهای فراوانی لحاظ شود. جماعت زیادی از جوانان دهه ی 50 تحصیلکردگان ّفراوانی را در طیف های مختلف نیز شامل می شوند... هزاران اعدام دهه ی شصت نیز صدا ها و بلاهای مخوفی در خود داشت بر سر انسانهایی که زبانشان از جنس تفکر بود.. نه قدرت طلبی صرف که خاص سرکردهگان این رژیم است. جوانان بسیاری هم که بر سر خودخواهی های تصمیم گیری های ادامه ی بی دلیل جنگ پرپر شده اند... انسانهای پاک شدیدا" زیادی از دست داده ایم... تماما" بر اثر همین رفتار های تمامیت طلبانه ی حکومت خمینی و رفسنجانی و خامنه ای و ...

[ نازلی ] | [شنبه، ۲ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۱:۲۸ صبح ]


نباید تا جایی که قرار بود پیاده می شدی، راننده تاکسی حق نداره شما را آنجایی که نمی خواهید پیاده کند. وقتی هم پیاده شدی، دیگر نباید کرایه می دادی، نه به خاطر چند تومان پول کم ارزش، به خاطر اصرار بر حقت. بویژه این که طرف بقیه اش رو پس نداده و در پایان، دست کم به عنوان یه راننده تاکسی، فکر کرده نه تنها شما رو مجبور به پیاده شدن کرده، بلکه سودی هم برده. به نظر من، با این همه عقب نشینی که شما بی دلیل انجام دادی، حرفت رو هم نمی زدی بهتر بود.

[ آریاپسر ] | [شنبه، ۲ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۹:۰۸ صبح ]


Bi adab ke nisti vali bi shooori chon fekr mikoni lahje dashtan neshaaneye b farhang ya aghab oftadegii ast.dar eroupe harkasi dar keshvari ke hast ba eftekhaar be lahjeye hamaan mantaghe sohbat mikonad. moshkelat inast ke donya ra nadideii va fekr mikoni dar tehran nesbat be shahrhaye digaar kheili pishrafte tari.

[ Ali ] | [شنبه، ۲ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۴:۰۸ بعدازظهر ]


« هیچ چیز اتفاقی نیست ...»

منتظرت هستم و مشتاقم نظرات ات رو قبل از انتشار کتاب منتخب سری «یادداشتهای درد جاودانگی» (که توی چهار سال گذشته در وبلاگ گاهنامه نوشته ام) درباه اونها بدونم.

مشتاق ام و منتظر ... و ایمان دارم پیامهای بزرگی انتظارت رو می کشن!!

[ Z ] | [یکشنبه، ۳ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۱۱:۲۴ صبح ]


az etema harf mizani ama too poste hamin emrooz migi har vaght pooshaak mikhari ehsaas mikoni behet andakhtan !! ... aya khodetam in etemad ro dari ?

in jame'e az ebtedaye tarikh ba estebdaad baalaayi zendegi karde ....ehsase morede zolm vaghe shodan varede rooh o joon o khooonesh shode ... normale ke etmaad nakone ... har vaght ham bokone zood pashimoon mishe ... darmaani vojood nadaare ...

[ behrouz ] | [سه شنبه، ۵ دی‌ماه ۱۳۸۵، ۰:۰۲ صبح ]


به قول پدرم آدم راننده تاکسی میشه ولی راننده تاکسی نمیاد آدم بشه

[ عباس توکلی ] | [دوشنبه، ۱۲ اسفند‌ماه ۱۳۸۷، ۲:۳۷ بعدازظهر ]