دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۳۱ خرداد‌ماه ۱۳۹۳

مرثیه‌ای برای تیم ملی و فوتبال ایران

به عنوان روزنامه‌نگار، وقتی پای صحبت دوست، آشنا یا حتی غریبه‌ای می‌نشینی، می‌دانی که هر لحظه ممکن است با سؤال‌هایی مثل «این‌ها کی می‌رن؟» و «کار دست کیه؟» مواجه شوی. پرسش‌هایی که پاسخ «نمی‌دونم والا»یی که به آن‌ها می‌دهی، معمولاً با واکنشی سرشار از ناامیدی و شک طرف مقابل به صداقتت مواجه می‌شود. یکی دیگر از این پرسش‌های معمول، این است: «چیزی هست که می‌دونین، ولی نمی‌تونین تو تلویزیون\رادیو\سایت\روزنامه بگین؟» این سؤالی است که متأسفانه جوابم به آن خیر نیست.

Corruption in Football«فساد مالی در فوتبال ایران» موضوعی نیست که به گوش کسی نخورده باشد. سال‌هاست زمزمه‌هایش شنیده می‌شود؛ ولی انگار کسی حاضر نیست درباره وجودش، مخصوصاً در سطوح بالای باشگاهی کشور حرف بزند. ولی واقعیت این است که با بسیاری از معیارها، بخش اعظم بازیکنان، مربیان، دست‌اندرکاران باشگاه‌ها و فدراسیون، و نیز خبرنگاران ورزشی (مخصوصاً آن‌ها که در روزنامه‌های ورزشی کار می‌کنند) به شدت در این مسأله درگیرند.

بگذارید از خبرنگاران شروع کنیم. بعضی وقت‌ها، مصاحبه‌ها، یادداشت‌ها و تیترهای مثبت به نفع یک بازیکن، مربی یا باشگاه، برای نویسنده‌اش نان و آب دارد. می‌خواهید به چشم هدیه‌ای برای تشکر به آن نگاه کنید، یا رشوه یا باج. بعضی وقت‌ها همین‌ها کمک می‌کند به انتقال بازیکن به باشگاه بزرگ‌تر، بالا رفتن مبلغ قراردادش یا حتی دعوت به تیم ملی. همه این‌ها هم ظاهراً قیمت دارد. پوشش خبری منفی هم خیلی وقت‌ها از سر صداقت نیست. مخصوصاً وقتی بحث بازیکن یا مربی خارجی باشد؛ آن هم از نوع تازه‌واردش. از خبرنگار تا سردبیر، همه دستی هم در نقل و انتقال (یا به قول خودشان «ترانسفر») دارند و کمیسیون‌ هم می‌گیرند. ظاهراً صداقت و استقلال حرفه‌ای برای خیلی از خبرنگاران ورزشی در ایران کمترین ارزشی ندارد.

بازیکنان هم بی‌تقصیر نیستند. خیلی‌ها از سر اجبار یا به اختیار خودشان، بازی با این سیستم را پذیرفته‌اند. به هر کسی لازم باشد، از خبرنگار و مربی و مسئول باشگاه گرفته تا «علی»، پول می‌دهند و راهشان را به این ترتیب هموار می‌کنند. سال‌هاست که در خیلی از باشگاه‌ها، حتی برای تست دادن برای تیم نونهالان هم باید یک پراید ناقابل تقدیم کسی بکنید. تعجبی ندارد که با این وضع، سطح کلی بازیکنان لیگ سال به سال افت کند. چرا که اولاً کیفیت، تنها عامل ترقی‌شان از سطوح پایه نبوده و در ثانی برای پیشرفت، راه‌هایی ساده‌تر از تمرین و انضباط هم پیدا می‌شود.

شاید مهم‌ترین عامل گسترش فساد را بتوان روی نیمکت تیم‌ها پیدا کرد. مربیانی که برای قراردادهای همه، از بازیکنانشان گرفته تا دستیار و غیره، سهم می‌گیرند و هوای «دوستانشان در مطبوعات» را دارند. نه نتیجه نگرفتن باعث بیکار ماندنشان می‌شود و نه سطح دانش و مهارتشان در کار گرفتنشان تأثیر می‌گذارد. تعجبی ندارد وقتی حتی می‌شنوید یکی از مربیان تیم ملی امید در مقطعی شرط «پراید» برای دعوت به تیم ملی گذاشته بود!

کمتر گروهی را در «اهالی فوتبال» می‌توان پیدا کرد که فساد (یا دست کم اتهامش) به آن‌جا رخنه نکرده باشد. در چنین شرایطی عجیب نیست که کیفیت لیگ برتر حرفه‌ای کشور به تدریج پایین و پایین‌تر بیاید. کافی است نگاهی به میانگین گل زده تیم قهرمان لیگ کنید.
فولاد خوزستان با زدن تنها 1.2 گل در هر بازی قهرمان شد. بهترین خط حمله لیگ هم متعلق به ملوان بود که به طور متوسط در هر بازی 1.3 گل زده بود.
در مقابل قهرمان‌های امسال پنج لیگ برتر اروپا، یعنی انگلستان، اسپانیا، آلمان، ایتالیا و فرانسه به ترتیب در هر بازی به طور متوسط 2.7، 2.0، 2.8، 2.1 و 2.2 گل زده بودند؛ تقریباً دو برابر قهرمان لیگ برتر ایران. (تیم‌های دوم و سوم اسپانیا هم در هر بازی 2.7 گل زده بودند.)
اگر تفاضل گل را ملاک قرار دهیم، وضعیت بدتر هم می‌شود. قهرمان لیگ برتر ایران به طور متوسط در هر بازی تنها 0.4 گل بیشتر از حریفانش زده بود. در حالی منچسترسیتی، اتلتیکو مادرید، بایرن‌مونیخ، یوونتوس و پاری‌سن‌ژرمن به ترتیب در هر بازی 1.7، 2.1، 1.3، 1.5 و 1.6 گل بیشتر از حریفانش زده بودند؛ یعنی بیش از چهار برابر فولاد. (میانگین تفاضل گل بارسلونا و رئال مادرید هم که در لا لیگا دوم و سوم شدند، 1.8 گل در هر بازی بود.)

این اعداد و ارقام ممکن است به تنهایی نتوانند پایین بودن کیفیت لیگ برتر کشور را ثابت کنند. ولی اگر کلاهتان را قاضی کنید، شاید مثل من به این نتیجه برسید که لیگ به رقابت نه چندان جدی (و نه چندان سالم) یک سری تیم متوسط با بازیکن‌هایی متوسط تبدیل شده که شیوه بازی‌شان هم هنوز فرق چندانی با سیستم علی‌اصغری ندارد.

Iran National Team, 2014 World Cup match vs Nigeriaعجیب نیست که با چنین لیگی، بازیکنان ایرانی‌الاصل درجه دوی تیم‌های درجه دو و درجه سه لیگ‌های اروپایی (و حتی کانادا) بهتر از خیلی از ستارگان میلیاردی لیگ خودمان باشند و آمادگی بدنی و منش حرفه‌ای‌شان از اکثر بازیکنان دست‌پرورده فوتبال خودمان بهتر باشد.

شاید خیلی‌ها با این حرفم موافق نباشند. به نظرم تیم ملی امروزمان از نظر کیفیت و سطح بازیکنان، ضعیف‌ترین تیم دو دهه گذشته است. هر چند که (احتمالاً) بهترین مربی ۲۰ سال اخیر، توانست تیم را به جام جهانی ببرد. ولی واقعیت این است که با این بازیکنان، نباید توقعی بیشتر از مساوی کردن با نیجریه داشت. همان مساوی هم با چنگ و دندان، گذاشتن شش مدافع و دو هافبک دفاعی در زمین و به روش (اصطلاحاً) پارک کردن اتوبوس جلوی دروازه خودی به دست آمد. در چنین شرایطی فقط می‌توانیم آرزو کنیم که از آرژانتین و بوسنی هرزگووین آن‌قدر گل نخوریم که تحقیر شویم.

روزی روزگاری کمی از داستان فساد در فوتبال کشور را برای خبرنگار ماهری تعریف کردم که به دلیل حوزه کاری غیرورزشی و بی‌علاقگی به فوتبال، اصلاً از موضوع خبر نداشت. ولی تصمیم گرفت که تلاش کند از طریق کسانی که می‌شناسد، روی موضوع کار کند. چند ماه بعد سراغش را گرفتم و درباره نتایج تحقیقاتش پرسیدم. گفت با هر کس صحبت کرده، «با دم شیر بازی نکن» شنیده و هیچ‌کس، هر چه قدر هم که فاصله داشته باشد، حاضر نیست خودش را با کل فوتبال کشور درگیر کند.

نمی‌دانم به چه کسی باید خرده گرفت. به آن‌ها که می‌دانند، اما نمی‌توانند اثبات کنند؛ به سیاستمدارانی که بدون حساب و کتاب پول روانه باشگاه‌ها می‌کنند؛ به نظام قضایی که وارد نمی‌شود، به فدراسیونی که دست به کار نمی‌شود؛ به باشگاه‌هایی که خرجشان نه به درآمد بلیت‌فروشی و تبلیغات و حق پخش تلویزیونی، که به رانت هیأت مدیره‌هایشان بستگی دارد؛ به آن‌ها که در برابر فساد دیگران سکوت می‌کند تا «نان خودشان قطع نشود» یا ....
شاید همه این‌ها مقصر باشند. ولی به نظرم تا وقتی فوتبال کشور، از بالا تا پایین به طور کامل فسادزدایی و تصفیه نشود، روند نزولی‌اش ادامه پیدا می‌کند. قضیه تنها مبارزه با فساد اداری و مالی نیست؛ پای آینده فوتبال و تیم ملی ایران در میان است.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم
 
پنجشنبه ۲۲ خرداد‌ماه ۱۳۹۳

جام جهانی در سرزمین فوتبال، قهوه و سامبا

بر خلاف اکثر هم‌سن و سال‌هایم جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا را اصلاً به یاد ندارم. آن موقع مهرشهر زندگی می‌کردیم؛ تلویزیون رنگی نداشتیم و اگر اشتباه نکنیم، مثل همه مستأجرها، در گیر و دار خانه‌به‌دوشی و اسباب‌کشی سالانه‌مان بودیم. شب زود می‌خوابیدم تا ۵ صبح بیدار شوم و با مادرم به مهدکودکم در تهران بروم. چند ماه بعد تازه کلاس اولی می‌شدم.

۱۹۹۴ آمریکا، اولین دوره‌ای بود که جام جهانی را از تلویزیون می‌دیدم. یک سال قبلش برای دیدن بازی ایران - عمان به ورزشگاه آزادی رفته بودم. اولین باری بود که ورزشگاه می‌رفتم. ایران نتوانست به جام جهانی برسد. ولی من تقریباً همه بازی‌ها را زنده تماشا کردم. به جز آن دو روزی که به خاطر تاسوعا و عاشورا، تلویزیون بازی‌ها را پخش نکرد. عصرها توی حیاط، با امیرحسین، پسر همسایه طبقه بالایمان شوت یک‌ضرب و شوت دو‌ضرب بازی می‌کردم و هوا که تاریک می‌شد، بازی‌ها هم شروع می‌شد.

قبل از جام جهانی، روزنامه همشهری ویژه‌نامه‌ای منتشر کرده بود. تیتر روی جلدش این بود: «باگیو (باجو)، سالیناس، هاگی، استویچکوف، آسپریلا یا روماریو؟» با سرتیتری مثل «ستاره این جام کیست؟» یا چیزی شبیه به آن. در خیلی از موارد، به جای کل تیم، فقط درباره یکی از بازیکنانش نوشته بود. مثلاً نوشته بود خورخه کامپوس، دروازه‌بان مکزیک در بچگی در خانه مادربزرگش مرغ می‌گرفته است! خدا می‌داند هر صفحه آن ویژه‌نامه را چند بار خوانده بودم.

نمی‌دانم به خاطر این بود که اولین باری بود که جام جهانی را تماشا می‌کردم یا به خاطر این بود که هنوز طرفدار تیم خاصی نبودم. به هر حال ۹۴ آمریکا بیشتر از تمامی دوره‌های بعدش به من چسبید. برزیل دوست‌داشتنی با روماریو، به‌به‌تو، لئوناردو، برانکو، کافو، دونگا، رای، زینیو، مازینیو و کلودیو تافارل قهرمان شد. فرانکو بار‌سی، دانیل ماسارو و روبرتو باجو پنالتی‌هایشان را خراب کردند. سوئد هم با توماس برولین، مارتین دالین و کنت اندرسون هم در رده‌بندی کاری کرد که میخائیلوف، بهترین دروازه‌بان جام بین دو نیمه تعویض شود و بلغارستان چهارم شد.

۱۹۹۸ طبیعتاً هیجان‌انگیزتر بود. در این چهار سال، منچستریونایتد با دیوید بکهام و بقیه ستاره‌هایش به همراه مایکل اوئن نوجوان، کاری کرده بود که انگلستان را هم در کنار برزیل دوست داشته باشم. از زین‌الدین زیدان به خاطر این‌که در تیم مافیا - یوونتوس - بازی می‌کرد، متنفر بودم و به همین خاطر از فرانسه هم بدم می‌آمد. بکهام اخراج شد و انگلستان در پنالتی به آرژانتین (تیمی که قهرمان ملی‌اش، مارادونای متقلب کوکائینی بود) باخت. فرانسوی‌ها هم در فینال برزیل را بردند و قهرمان شدند. به استثنای گل مهدوی‌کیا به آمریکا، بقیه جام به کامم تلخ شد.

سه دوره بعدی را خیلی پراکنده دیدم. هر کدام پراکنده‌تر از قبلی. بدترین خاطره‌ام گل احمقانه‌ای بود که دیوید سیمن از رونالدینیو خورد؛ ولی چهار سال بعد، اخراج زیدان و باخت فرانسه در فینال، کمی دلم را خنک کرد.

حالا این دوره را به عنوان یک طرفدار ایران و انگلستان با کمترین توقعی شروع می‌کنم. تیم ملی که احتمالاً ضعیف‌ترین تیم ۲۰ سال اخیرمان است؛ هر چند که مربی خوبی دارد. همین که زنگ تفریح گروه نشویم و بتوانیم آبرومندانه به خانه برگردیم، خودش هنر بزرگی است. انگلستان هم وضعش چندان بهتر نیست. اگر در مرحله گروهی حذف نشود و بتواند تا یک‌هشتم نهایی بالا برود و آن‌جا (طبق معمول) در پنالتی ببازد، دستاورد بزرگی داشته است.

مطمئن نیستم تب جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل مرا گرفته باشد. امیدوارم بتوانم حداقل بعضی از بازی‌هارا زنده تماشا کنم و مثل چهار سال پیش، فقط نتیجه‌ها را نشنوم. اگر برزیل، آلمان، هلند یا پرتغال قهرمان شوند، خوشحال می‌شوم و امیدوارم آرژانتین، ایتالیا، اسپانیا و فرانسه هر چه زودتر حذف شوند.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم