یکشنبه ۱۰ شهریورماه ۱۳۸۱
فرهاد
فرهاد هم مرد. خيلی دوستش داشتم. آهنگاش و مخصوصا شعراش خيلی قشنگ بود. طرز خوندنش هم زيبا بود، هم متفاوت از بقيه. هيچ وقت هم نيومد از «نسترن ای عشق من...» و «کی می دونه چی پيش مياد،منو می خواد يا نمی خواد...» بخونه. يه جورايی انگار که برای جز هدفش نمی خوند. می تونست با اين صدا و لحن جزو محبوبترينها بشه، ولی خيليا به ابر سياه و جمعه کاری ندارن. اونها گناهی ندارن. فقط علاقه ای به سياست و اين جور چيزا ندارن. دلشون می خواد لااقل موقع شنيدن موسيقی خيالشون راحت باشه.
فرهاد عاشق اين مرز و بوم بود. پاشو از ايران حتی بعد از بيست و سه سال هم بيرون نگذاشت. خيلی جالبه که ما (يا بهتر بگم قسمتی از حکومت) کاری کردن که يه عده هم قبل انقلاب مظلوم بودن، هم بعدش. راديو هم لطف می کرد فقط آهنگ «والا پيامدار، محمّد» رو گاهی اوقات پخش می کرد. هنوز هم بعد از سالها نه کپی برای آهنگای فرهاد دراومده، نه به خصوص برای اين آهنگ. خدا بيامرزتش. خدا همه ما رو بيامرزه.