دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
پنجشنبه ۲۷ فروردین‌ماه ۱۳۸۳

ديوار

با سيامک و چند نفر ديگه از بچه‌ها تصميم گرفته‌ايم از اون مجوز خاک ‌گرفته من کمال سوء استفاده رو بکنيم تا هم خير دنيا نصيبمون بشه و هم دوباره خير دنيا نصيبمون بشه!
قضيه از اين قراره که ما ۶-۵ نفر، يک تعداد قابل توجهی مطلب برای جاهای مسخره‌ای مثل شهرآرا نوشته‌ايم که حيف شهرآرا و ارديبهشت و ... هستند و هر کدومشون می‌تونن کانديدای جشنواره‌ها بشن و به خصوص گزارش‌های اجتماعی فوق‌العاده‌ای توشون پيدا می‌شن. با توجه به اينکه اينا پول قابل توجهی برای مطالبی به اين توپی نمی‌دن و ما هم لااقل بايد يه جوری دلمون خنک شه يا راضی بشيم، قرار شده اين مطالب رو جمع کنيم و سالی ۴-۳ تا شماره يه نشريه توپ اجتماعی در بياريم که ممکنه فضاش يه خرده با فضای بقيه نشريات دانشجويی فرق داشته باشه و در مقابل آرمان‌گرايی و تئوری‌پردازی خيلی نشريات، ديدی عمل‌گراتر و نسبت به نشريات صنفی، نگاهی اجتماعی‌تر داشته باشه. ولی به هر حال يه نشريه دانشجويی خوب و خوندنی می‌شه که شايد کمتر کسی پيدا بشه که مطالبش هيچ جذابيتی براش نداشته باشه.

الغرض اينکه امروز پا شدم رفتم شهرآرا تا از تو آرشيو، ليست مطالب بچه‌ها رو دربيارم تا به طرز احمقانه‌ای از روی فايل‌هاشون پرينت بگيريم و دوباره بديم تايپ تا بعدا گزينش بشن و برسن دست صفحه‌آرا (سيامک که ليست رو جا گذاشت و رفت!) همين جوری که مرور می‌کردم، ديدم خيلی از مطالب و گزارش‌ها به نوعی به بحث آموزش و کنکور و دانشگاه و درس خوندن تو دانشگاه و مسائلی از اين قبيل برمی‌گرده و کم پيدا می‌شه کسی مثل من که بره به مد گير بده و به چه و چه! يه بار بحث آموزش مسخره دوران دبيرستانه. يه بار بحث وعده‌های عجيب و غريب و تکنيک‌های خارق‌العاده کلاس‌ها و جزوه‌های رنگارنگ کنکور. دفعه ديگه يکی اومده در مورد جزوه گرفتن و درس خوندن تو دانشگاه گزارش تهيه کرده، بعدی‌اش در مورد تقلبه، دوباره بحث کشيده به ربط دانشگاه و کار و آخر از همه هم رسيده به بيکاری بعد از درس و صد البته ويژگی اصلی تمام اين مطالب فحش دادن به نظام آموزشی (و ناموجودی به نام پژوهش) تو اين مملکته! جالبش اينجاست که فکر می‌کردم فقط منم که دلم می‌خواد به در و ديوار اين وضعيت فحش بدم. اما مثل اينکه اين بچه مثبت‌هاي! درسخون هم چنين حالتی دارن.
دست آخر اينکه شماره اول اين نشريه جديد احتمالا تا اواسط ارديبهشت در بياد و به اونايی که اينجا رو می‌خونن و بهش دسترسی دارن، پيشنهاد می‌کنم از دستش ندن

مدت‌هاست تو اين فکرم که کاش می‌شد تو وضعيت تعليم و تحقيق و تربيت ما هم يه اتفاقی بيفته شبيه شورش بچه‌ها تو فيلم و کليپ «The Wall» پينک فلويد. واقعا يه رؤيای دست نيافتنيه. چقدر آشناست اون صحنه‌ای که معلم کتاب رو از دست پسربچه می‌گيره و می‌گه «Poems, everybody» تا همه بخندن

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

تقلب که هر روز تو دانشگاههاي ما بيشتر پيشرفت مي کنه شيوه هاي نوين که حق و ناحق با هم قاطي مي شن

[ yek nafar ] | [جمعه، ۲۸ فروردین‌ماه ۱۳۸۳، ۹:۲۹ صبح ]


فعلا جاي اين کارا فکري به حال وبلاگت بکن که تا ؟ آخر آدرسش نزني صفحه‌هاي قديمي رو مي‌آورد.

[ ali shojaee ] | [شنبه، ۲۹ فروردین‌ماه ۱۳۸۳، ۰:۵۹ بعدازظهر ]