دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
چهارشنبه ۲۰ مهر‌ماه ۱۳۸۴

بنزين کارتي و اثبات مجدد

۱- به قول سعيد ليلاز، مهم اين است که گربه موش، رو بگيره. سياه و سفيد بودنش مهم نيست. از بعد از سر کار اومدن حاجي الف‌نون، اين بهترين خبريه که خوندم: «بنزين کارتي مي‌شود. بنزين وارداتي به قيمت واقعي (۴۵۰ تومن) فروخته مي‌شود» اين يعني کاري رو که خاتمي (به نسبت) طرفدار آزادي، نتونست انجام بده، حاجي الف‌نون طرفدار عدالت، داره انجام مي‌ده. يعني اين که خودشون اعتراف کردن که اون طرح لعنتي تثبيت قيمت‌هاُ فقط براي جلب رأي و مردم‌فريبي بوده و اون شعارهاي خوشگل، همه توخالي بوده.
شخصاْ خيلي خوشحالم. قبلاْ به طور کامل در مورد يارانه‌هاي احمقانه‌اي که داريم براي فرآورده‌هاي نفتي مي‌ديم، توضيح داده بودم و اين که چه بلاهايي داره سرمون مياد. من به عنوان کسي که حداقل تا حدود زيادي به اقتصاد آزاد معتقدم، با اين وضعيت سوبسيد بنزين مشکل داشتم. حتي اگه از منظر عدالت هم نگاه کنيم، دهک بالاي درآمدي کشور، ۷۰ برابر دهک پايين داره سوبسيد مي‌خوره. تازه به نظر منُ بايد مثل اروپا، بودجه مملکت رو از ماليات (به خصوص ماليات بنزين) تأمين کنيم. حالا اين طرح، قدم اوله. ايشالا حاجي تا اون جا هم بره (حاضرم براش دعا کنم!)

۲- «گِرِهي را که با دندان، کور کرده‌اي، با دست باز کن»
اين شعار جديد منه. ۱۰ دقيقه صحبت کردن کافي بود تا استاد محترم من رو در آغوش بگيره و حتي ببوسه!

۳- روزها و ماه‌هاي اولي که پا به «واحه» گذاشتم، کلي زور زدم تا بتونم خودم رو اثبات کنم. حتي مجوز يک نشريه گرفتم و يک شماره‌اش رو در آوردم و همون يک شماره، تو جشنواره منطقه‌اي نشريات دانشجويي ۳ تا جايزه برد. تو اين دو سه سال، هيچ احتياجي پيدا نکرده بودم که دوباره دنبال مجوز برم و ... ديگه اصولاْ احتياجي نبود که خودم رو اثبات کنم. چون قديمي‌ترها و بالاسري‌هام قبولم کرده بودن و کساني که بعد از من اومده بودن، کم و بيش قبولم داشتن.

۴- بد روزگاري شده. نشريه‌اي که بيشتر از هر چيزي براش زحمت کشيده‌ام (نمي‌گم بزرگش کردم. ولي از کوچک شدنش هم جلوگيري کردم) و فراتر از بچه نداشته‌ام، دوستش داشته‌ام و دارم، دست کساني سپرده شده که نمي‌فهمن چيه. متوجه نيستن که چه زحمتي براش کشيده شده. کساني که تا حالا يک دونه، فقط يک دونه يادداشت هم ازشون جايي منتشر نشده؛ کساني که حتي نصف من هم تجربه جمع نکردن؛ به جاي اين که سعي کنن چيزي از من ياد بگيرن، يک جنگ تمام عيار رو باهام شروع کردن. به جاي اين که خودشون رو بالا بکشن و اثبات کنن، سعي مي‌کنن من رو نفي کنن. به جاي اين که ياد بگيرن، ياد گرفتني و ياد دهنده رو انکار مي‌کنن. واقعاْ جلوي اين همه اعتماد به نفس (بخونيد غرور) و روي اين ها کم آورده‌ام. از بعضي پرتجربه‌ترها تعجب مي‌کنم که هم‌داستان يک عده تازه به دوران‌رسيده شدن و دارن خودشون رو به اون راه مي‌زنن.

۵- جماعت! بيدار شيد. من دشمنتون که نيستم. هيچ دليلي هم ندارم که به شما حسادت کنم. فقط مي‌خوام که شما رو بِکِشم/هل بدم بالا. مي‌خوام چيزهايي رو که بلدم، يادتون بدم. حالا هر چقدر که هست. کم يا زياد، به هر حال شما بلد نيستين و ندانستن هم عيب نيست.

۶- هميشه ترجيح مي‌دم که با آدم‌هايي کار کنم که از من بهتر و قوي‌ترن. تا بتونم تلاش کنم، چيز ياد بگيرم و خودم رو بالا بکشم. به همين خاطر از بودن در رأس مجموعه‌ها بيزارم. اين هم نتيجه‌اش. حالا بعد از ۴ سال کار کردن، بايد دوباره خودم رو اثبات کنم. اون هم به کساني که مي‌دونن از من کمتر بلدن. اصلاْ دلم نمي‌خواد اين کار رو انجام بدم. ولي برام هيچ کاري نداره که مجوز يک نشريه ديگه بگيرم. حتي اگه يک نفره هم همه کارش رو انجام بدم، مطالبش عميق‌تر، درست‌تر و متنوع‌تر از کل کار آقايون پرمدعا خواهد بود

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

به زور نتونستن مردم رو راضي کنن که برن بهشت، تو چطوري ميخواي زورکي بهنودشان بکني؟
نکته‌اي که يادت مي‌ره که هرچقدر هم بد بنويسند و هرچقدر هم اعتماد به نفس(ايول ايول) داشته باشند و هر چقدر هم حامد مسکني باشند، حق آن‌ها در اين‌که شانسشان را امتحان کنند و حف آن‌ها براي اين که روي اسم قديمي‌ها خط بکشند از بين نمي‌رود.
Show must go on چه خوب و چه بد

[ ali shojaee ] | [جمعه، ۲۲ مهر‌ماه ۱۳۸۴، ۱۰:۲۵ بعدازظهر ]


علی شجایی، این پیام رو الان دیدم ! اگه اون موقع میدیدم نمی ذاشتم اینقدر نطق کنی ! در ضمن منظور بهرنگ قطعا من نبودم، چون من قبل از این پست از واحه برا همیشه رفته بودم !!!

[ حامد ] | [یکشنبه، ۱۵ بهمن‌ماه ۱۳۹۱، ۱۰:۴۵ صبح ]