دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۹ شهریور‌ماه ۱۳۸۱

کانت، شک منو دزدیده

امروز جای همگی خالي! طلسم يک ساله شکسته شد و بنده در معيت دو سه تن از رفقا! تشريف برديم سينما. اونم با چه مسايلي! خودش کلی ماجراست. سينما استقلال، نان و عشق و موتور هزار. ولی اينا زياد مهم نيست. امروز دو تا چيز (به قول ابرام آقا دو تا استراتژيک) مهم اتفاق افتاد. يکی اينکه من تونستم رمان 1984 جرج ارول رو امانت!!! بگيرم. دوميش هم اينکه مشخص شد يه آدم نامردی که خوشبختانه!؟ سالهاست از به هلاکت رسيدنش می گذره! فکر کرده که قبل از اين که من به اين نتيجه مهم! برسم، به اين نتيجه رسيده که دنيا شايد به هيچ وجه وجود نداشته باشه و ساير بحثهای قبلی من! ولی خوب، فکر کرده قبل از من به اين فکر افتاده. آها اسمش کانت بود و اين مساله هم معروفه متاسفانه! به شک کانت! البته به زودی من می رم فکرم رو به اسم خودم می کنم و ازش هم کلی شکايت می کنم! به من چه که چندصد ساله که مرده و نمی تونه بياد از خودش دفاع کنه!!! من کپی رايت انديشم رو می خوام!
حالا از شوخی گذشته خيلی جالبه که اين مساله معروفه و جالبتر اينکه با وجود اينکه من قبلا هيچ خبری از اين يارو نداشتم! نتيجم به رساله کانت شبيهه! اونم اينکه منم گفتم که ما بايد بازيمون رو بکنيم. واقعی يا مجازی (به قول نوار عزيز من! شهر قصه) چه تفاوت دارد!؟ منقلوتً وجها! هپروتً سجها! حشراتً! صفحاتً...

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک