جمعه ۸ شهریورماه ۱۳۸۱
یک آدم و سه سن
يه معلمی داشتم اول راهنمايی به نام آقای لواسانی. هنوز هم باهاش تا حدودی در ارتباطم. جوونکی بود. فکر کنم الان 31سالش باشه. يه بار که کوه رفته بوديم، يه حرف جالبی زد. ايشون می گفتن که هر آدمی سه تا سن داره. يکی سن شناسنامه ای که يعنی روز تولد تا الان به سال و ماه واينا، يکی سن جسمی که يعنی چقدر از نظر جسمی رشد کردين. يه بچه ای ممکنه دوم راهنمايی ريش در بياره، يکی سال اول دانشگاه. متاسفانه برای اکثر مردم اين دو تا از همه چی مهمترن. اما سومين سن آدم، سن عقليشه که مربوط می شه به اينکه آدم چقدر دارای فهم و شعور باشه. و متاسفانه به اين آسونيها هم قابل اندازه گيری نيست. اين مطلبو بذارين کنار اين که من معتقدم انسانها با روح و ذهن و انديشه هم دوست می شن نه با جسم همديگه، يعنی هسته دوستی در ذهنه. با اين اوصاف به اين فکر کنيد که...
آيا واقعا تمام دوستيها و نادوستيهای ما دارای معيارهای درستی هستن؟؟؟