پنجشنبه ۷ شهریورماه ۱۳۸۱
میزگردهای بی نتیجه یک نفره
فکر می کنم اين چند وقتی که دارم می نويسم به جای وبلاگ فقط مطالب گنده،گنده و به درد نخور نوشتم و از اون مطمينم که هيچ کس نمی شينه اين خزيبلات رو بخونه ولی اگه بخوننشون من کلی احساس سرخوشی بهم دست ميده;-) واز شر اين همه ميزگرد و هم انديشيهای يک نفره خلاص می شم. ولی خوب هم بايد نوشته هام به عنوانشون بخوره هم اينکه من برای خلاصی از فشار اينا شروع کردم به نوشتن. نه مثل بعضيا برای برخی مقاصد مشکوک.
و اما بعد... اگه برين اينجا می تونين همه شکلکای مسنجر 5.5 رو ببينين با نوشتشون. چن تا رو هم قبلا نديدين. شايد به زودی به جای همش مقاله عريض و طويل نوشتن يه مقدارم به تعبير کاپوچينو برشی از زندگی. برشی که روز به روز تلختر ميشه. اين تلخی رو به زودی (تا يه ماه ديگه که برگردم خوابگاه) با تمام وجود حس خواهيد کرد. ولی بازم اينجا از انديشه هايی ،که کسی رو برای گفتنشون ندارم، می نويسم. از همه چيزهايی که ذهنم رو به شدت پر کنه. امشب اصلا نمی تونم و نمی دونم چی بگم. پس تا اون موقع اگه حال داشتين اين قبليا رو بخونين. وای که سرم چقدر درد می کنه. تا بعد...