دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
دوشنبه ۱۴ بهمن‌ماه ۱۳۸۱

چت

اين بلاگر پدر من رو درآورد.
دو روزه دارم سعی می کنم اين نوشته رو پابليش کنم و نمی شه.
خدا کنه الان ديگه بشه، چون اين قدر خسته و عصبانی شده ام که ممکنه کل وبلاگم رو ديليت کنم! راست می گه اين حسين درخشان که می گه ملت از بلاگر و پرشين بلاگ خسته شدن. بلاگر که نيست! بلاگر (Bala gar) هست! به معنی به وجود آورنده بلا و بدبختي!
(توی پرانتز عرض شود که الان، ساعت يک و چهل و شش دقيقه ظهر دوشنبه، من موفق شدم پس از گذشت چهل و چهار ساعت از تحرير اين متن، پابليشش کنم. يک سری تمپليتم رو کلا عوض کردم و تا آخر با عوض کردن آدرس، تونستم درستش کنم فعلا که از شدت خوشی، در پوست خودم نمی گنجم!D: )

جستجوی عاطفه در هزارتوی سايبرنت
يا
چرا تو را Add می کنم!؟

همه را از اتاق بيرون انداخت. به آرامی چراغ را خاموش کرد و کامپيوتر را روشن. يک صفحه باز کرد و مودم به کار افتاد. بار اول، بار دوم، لعنتی کانکت شو ديگه! بار سوم بالاخره

کانکت شد. لبخند محوی بر پهنای صورتش نشست. دوستاش، نه هيچ کدوم کانکت نيستن! «مطمئنم اين يکی هست و invisable کرده تا از دست من خلاص شه! ولش کن، منت کشی نمی کنم.» روی صفحه مسنجرش «چت» رو انتخاب کرد. «خب، Regional، Asia، User rooms حالا کجا برم!؟ «تنهاترين ها» ديگه خيلی وقته از مد افتاده، اين سـ..ـکـ.ـسیها هم که هيچی، دختر خوشگل و پسر خوش تيپ و از اين جور چيزها هم که فقط به درد سرکار گذاشتن می خورن، می رم شب شعر که 4 تا دختر شاعر و احساساتی توش باشن، شايد که ...»
از امثال او کم نيستند، تازه او از نوع خوبش هم هست. چه بسيار جوانانی که روز و شب و نيمه شبشان را در چت رومهای ياهو و ايران آنلاين و PalTalk و ايران کليک و بدهی و هزار و يک جای ديگر می گذرانند، در جستجوی ...
به راستی در جستجوی چيستم؟ چيستي؟ چيست؟ چيستند!؟ مرکز مشاوره و انتخاب همسر، هم دم، دوست ... و يا شريک!؟ چت آژانس چيست؟ پاساژ گلستان است و يا ميدان وليعصر و پارک ملت؟ به هر سو که می نگری (Cyber Looking) يا در فکر مخ زنی است و يا در فکر سرکار گذاشتن، اگر صدای انديشه ات از داخل ميکروفون برای جمع پخش می شد، شايد که بر خودت می لرزيدی و من افسوس می خوردم. روشهای مختلف جلب توجه: (يا شايد دوست!)
1-هفت هزار بار! تايپ يک عبارت (انواع و اقسام شکلکها، فحش و فضاحت به سايرين، درخواست اولترا عاجزانه برای PM، نوشتن چند باره آدرس وبلاگ (که احتمالا فقط برای همين کار ساخته شده! وگرنه تو چيزی برای گفتن نداري) گفتن عبارات عاشقانه يا مسخره، سلام کردن به تمام اعضای مونث اتاق و ...)
2-يک عبارت طولانی می نويسی و کپی می کنی و هر که را يافتی برايش می نويسی. برای نمونه:(ترجمه شده از فارگليش به پارسی توسط خودم؛) )
«من، احسان، پسری هستم 24 ساله، دانشجوی مهندسی کمامپيوتر دانشگاه اميرکبير، قد 180 سانتيمتر، دارای موبايل و پرايد، خوش تيپ و خوش هيکل و خوش سر و زبان، به دنبال دختری می گردم تا با هم دوست شويم. شما حاضريد!؟»
که پاتکی هم دخترها به اين شيوه زده اند به اين شکل:
اگر می خوای عکس من رو روی وب کم ببينی، توی اين آدرس هست! «...» (آدرس يک ويروس روی اينترنت!)
3-تند تند به همه دخترها PM می دهی و هميشه سلام، خوبي!؟ ASL plz
به راستی به چه دليل او (من، تو) دنبال دوست دختر می گرديم و از او چه می خواهيم و از همه مهمتر، چرا وب؟
مگر وب همانی نيست که روز اول، يک پروفايل دخترانه ساختی و ملت را سر کار گذاشتي!؟ اصلا مگر سايرين آمده اند اينجا تا دوست پيدا کنند؟ شايد که من اشتباه آمده ام! اما نه، اين تويی که از وب به جای يک ميليون شغلی که هر سال در ايتاليا ايجاد می کند و منبع پايان ناپذير دانش و خبر، يک ديسکو ساخته اي! دوست يابی (که نام نهادن اين را به دوست، توهين به دوستی می دانم) و گشت و گذارت در سايتهايی که با استدلالاتی، کام تو را شيرين می کنند، تويی که نفهميده ای او حرف اصليش اين است که جز تو، او نيز مهم است و تو حاضر نيستی اين را بفهمی... و اعتمادی که رخت بر می بندد! با يک پروفايل دخترانه می روی و با او چت می کنی و آخرش، پس از ساعتها و روزها و هفته ها، و شايد ماهها، می گويی «من پسرم، تو که منو اين همه شناختی، بيا دوست شيم ديگه!» و نمی فهمی که کلنگت را در زمين شکانده ای و چاقويت در بدن بيمار جای مانده است، يادگار دوران اعتماد...
و تو مرا از بيرون می شناسی و باور نمی کنی که من می خواهم به انسانها نگاه کنم و به انسانيتشان احترام بگذارم و تنها نام چاه فريادهايم را اينترنت، انتخاب کرده ام. و باز هم بر حرف خودم پای می گذارم و می گويم من اقليت هستم و افتخار می کنم که چون بقيه، در صدد فريب و کام جويی بر نيامده ام. و تو همچنان باور نمی کنی، همان گونه که من باور نمی کردم و هم اکنون نيز در باورم نمی گنجد.
ای کاش هنگامی که فهميدم دفاعم به شدت اشکال دارد، چون او 0-4 جلو بودم، نه اينکه مثل الان، اشکال دفاعم را هنگامی فهميده ام که 0-2 عقبم و دفاع را آموخته ام آن گه که به حمله نيازمندم.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک