دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
چهارشنبه ۲۷ فروردین‌ماه ۱۳۸۲

آدم آرایی و صفحه آرایی

آدم بعضی وقت‌ها دلش می‌خواد سر به تن بعضی‌ها نباشه. می‌دونی چرا؟ چون بعضی‌ها تو زندگيشون، هيچ‌وقت معنی واژه «ديگري» رو درک نکرده‌اند، نمی‌کنند و نخواهند کرد. آدم‌هايی که به خودشون اجازه می‌دن هر نوع توهينی و فحش و فضاحتی رو به آدم بکنن، ولی توقع هم دارن که تا ابدالدهر هيچی نگی و همين جوری ساکت و آروم نگاهشون کنی و اصلا چطوره يه لبخند مليح و عاشقانه هم به عنوان دست‌مزد نثارشون کني؟ من هم حدی دارم! من هم تا جايی می‌تونم مجيد باشم و ساکت و در برابر بقيه از خودم نرمش نشون بدم. ولی خدا نيستم، پيغام و پيامی هم نياورده‌ام که بخوام هيچی نگم. من هم آدم هستم. من هم حدی دارم و بيشتر از اين حاضر نيستم به خودم فشار بيارم يا بهم فشار بياد. اصلا من آدم خوبی نيستم. خب؟ پس لطفا بی‌خيال من بشين. اگه هم نمی‌خواين، ديگه اون طرف‌ها که هيچي! هيچ طرفی آفتابی نمی‌شم. می‌رم می‌شينم درس می‌خونم يا پشت کامپيوتر يه چيزی ياد می‌گيرم. لااقل دل خودم خوشه. اگه حرفی هست، بزن، بگو، امر بفرما! تا کی می‌خواين هم من تو منگنه باشم، هم شما تو زحمت!؟ همين امروز حلش کنيم بهتره...
آقا من بيچاره، من بدبخت، من فلک‌زده، من ... هيچی ديگه! ديشب تا ساعت يازده دفتر آرمان و وهيد، تازه باز هم صفحه‌آرايی اين شماره تموم نشد. تازه الان که هنوز مجتبی و فيدی مهضی هنوز هستن، دو روز ديگه که برن چه شود؟ همچنان معتقدم «بيچاره واحه!!!»
«کم‌پابليش»ی من، دليل بر کم‌نويسيم نيست. چون هنوز فکٌم و کيبردم و خودکارم خوب کار می‌کنن. مسئله، کمبود وقت و اينترنته. کاش تو اتاق، کامپيوتر و يه خط اينترنت داشتم تا می‌شدم نيکنام آنلاين! يا دبير سرويس آنلاين! شايد هم واحه آنلاين رو در می‌آوردم.
يک مسئله مهم!
من به شدت دچار در کف ماندگی و حال کردن شده‌ام. اين سرويس وب هاستينگ سايت پرشين تولز احسان اينا! به شدت قوی، توپ، باحال و مقرون به صرفه است. از اون مهم‌تر اينکه اين موويبل تايپ (movable type) که هی هودر بهش صلوات می‌فرستاد، واقعا چيز خداييه! خدا رو چه ديديد؟ شايد تابستون Host و Domain خريدم و کلی به خودم حال دادم و ... شايد هم (اگه رييس بعدی موافق بود) واحه رو با همين سرويس‌ها ببريم رو وب. هر چی باشه، زشته که پر شماره‌ترين نشريه دانشجويی کل کشور، حتی يک کلمه رو وب نداره. فقط يه مگس موذی مزاحم رو وب داره که اونم مال نوه عموشه! در هر حال از سردبير آنلاين و سردبير دات ارگ! (EDITOR.org) خيلی خوشم مياد. خدا زيادشون کنه.
يه چيز کوچولو! آقا اينجا دو سه روز اول که اومده بودم، چنان بساط ماچ و بوسه‌ای به راه بود که هر ايران نديده‌ای می‌گفت اينا Gay تشريف دارن، جميعا و لا تفرقوا! فکر کنم ملت دلشون می‌خواد پريرو ماچشون کنه، گيرشون نمياد، همديگه رو ماچ می‌کنن. نديد پديدهای تو کف. هيچی ديگه! خيالم راحت که ديگه خجالت نمی‌کشم. (بس که اون دو روزه خجالت کشيدم)
آخرش داشت يادم می‌رفت. سيامک هم داره دست منو می‌کنه تو حنا! مگه خودش پدر برادر نداره. البته با وضع برخوردها تو واحد و بعضی‌ها که بيرون رفتن و بيرون انداخته شدن، شايد تمام تلاش‌هام رو بگذارم کنار و بچسبم به زندگيم. هر چند که ديگه زنده‌گی می‌شه و زندگی نمی‌شه. ولی هم اينجا هست، هم جاهای ديگه. من تنها هستم، ولی بيچاره و بدبخت و عقده‌ای و بيکار و بی‌عار نيستم. هنوز خودم محکمتر از اين‌ها هستم که ديگران بتوانند ضرری به من برسانند. به خودم هم اعتماد دارم، به نفسم و توانم هم به همچنين!
من هنوز می‌مانم

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک