سه شنبه ۱۹ فروردینماه ۱۳۸۲
کل کل، از مهندس تا واحد و استاد معارف
نمی دونم.شايد يه جورايی معتادش شده ام.اصلا اين چند روزه انگار که يه چيزی رو گم کرده بودم.الان هم دقيقا نمی دونم برای چی می خوام بنويسم. اما از اين به بعد بايد موافقست خودم رو اعلام کنم با نوشتن؛ همين و تمام
فعلا چند روزه که يه مقدار حالم خوبه. هم اتاقی عزيزم!!! جل و پلاسش رو جمع کرده و رفته و فعلا تو اتاق، عذاب چندانی نمی کشم.
راستی يه چيزی يادم افتاد.قبل از عيد که رفته بودم دنبال مجوز تکثير نشريه، تو دفتر مديريت امور فرهنگی، رييس اين مديريت يا همون مديرش، مهندس ابراهيمی رو ديدم. و ای که هر چی من می کشم از دست همين بشره. اين يه سری برگشت به من گفت «من فوق ليسانس دامداری دارم. هر جا برم، هيچ کاری هم نکنم، بهم ماهی ۱۷۰ هزار تومن حقوق می دن. الان صبح تا شب جون می کنم (آره!) تو دانشگاه، ماهی ۱۷۰ تومن می گيرم!» منم سر کل کل باهاش، گفتم «مهندس! اون دفعه گفتين وضعتون خرابه و اينها، يه شماره حساب بدين خودم و بقيه بچه ها کمک کنن بهتون تا ديگه به روش رابين هود (سه سال پيش، به واحه گفته بود من به روش رابين هود پول در ميارم می زنم به کارهای دانشگاه! هر چی هم اصرار کرديم پرنس جان رو معرفی نکرد) مجبور نشين عمل کنين و پول کارهای دانشگاه رو بچه ها خود ياری کنن. حالا در هر حال شماره حساب امور فرهنگی رو داد. اگه شماره بعد «راه بهتر» در بياد تيتر يک اين خواهد بود
بده در راه خدا
شماره حساب: ...مديريت امور فرهنگی و فوق برنامه دانشگاه
فعلا که يه مشکل اساسی وجود داره و اون هم نبود مطلب به ميزان لازم و کاليبر بالای بنده است که نمی شينم بنويسم. آگهي:
به چند تن مطلب خوب و در پيت نيازمنديم!
مدير مسوول تنبل و بيچارهj
سه تا چيز هست که می خوام بنويسم. متاسفانه دو تاش خوب طولانيه و خب، کسی نخواد می تونه نخونه. ديگه اينجا شخصی شده. هر کی ناراحته نياد و نخونه! اما يه دونه اش که از نامه نگاريهای توی واحده، به نظر خودم خيلی جالبه. اين واحد، همون سازمان دانشجويان جهاد دانشگاهيه ها! واحد ارتش نيست ها!
من همچنان بيشترين مراجعاتم از کسانيه که دنبال عکس سـ..ـکـ.ـسی و مواقع سـ..ـکـ.ـس و سـ..ـکـ.ـس عربی و فلسفه دوستی و دوست يابی و سـ..ـکـ.ـس ايرانی و سـ..ـکـ.ـس تو ايران و سايت سـ..ـکـ.ـسی فارسی و هر چيز سـ..ـکـ.ـسی ديگه ای که باشه. خدا اجر بده من رو با اين همه هدايتی که تو ملت دارم ايجاد می کنم. چرا، يکی هم دنبال ذرات بنيادی بوده! خدا رو شکر که اونجا هر چيزی آنتی خودش رو داره و با مثبت و منفی آنتی نمی شن
يک بحث اساسی با استاد معارف داشتم و ايشون فکشون خوابيد و پوزه شون به خاک ماليده شد و مريض شدند.خدا تو قرآن می گه «فاقم وجهک حنيفا للدين الذی فطرت الله فطرتا للناس ...» يا «روی بياور حق جويانه به سمت دين، دينی که خدا بر اساس فطرت تو بنا کرده و ...»
آخرش اينکه دين تا موقعی قابل استناد است و تا جايی از آن اعتبار دارد که با وجدان و عقل هر فرد در تناقض نباشد. پس دين اجتماعی و حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلامی، چي؟ هوتوتو!
کامل تر توضيح خواهم داد