دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۸ شهریور‌ماه ۱۳۸۲

پراکنده‌ها

۱- «اين مرد» تپر شد. يعنی رفت ببينه اون‌ور آب چه خبره! اصلا هم دنبال دکترا مکترا نرفت‌ها! فقط اميدوارم مخابرات اون ور آب هم اينترنت کشيده باشه و از اون مهم‌تر اينکه ISPهای اون ور آب تونسته باشن مجوز بگيرن. وضع خط‌هاشون هم بهتر از اينجا باشه که جون آدم بالا مياد تا دو تا وبلاگ بخونه قابل توجه همه! تو رو خدا عکسش رو کمتر کنيد، موزيک نگذارين، اين اسکريپت‌های مسخره رو هم بی‌خيال شين. مطمئن باشيد من يکی تا موقعی که نفهمم يه لينک به کدوم صفحه می‌ره، روش کليک نمی‌کنم. حتی اگه هودر بگه. کاش يه عکس از تمپليت قبلی عمو حميد داشتم، می‌گذاشتم اينجا تا ببينيد تمپليت يعنی چي!؟ خودش هم طراح وبه. يه نگاه به قالب هودر بندازيد. يا لااقل مال سکتور صفر رو ببينيد. يا مال زيتون رو! قالب اينجا هم دست کشيدن می‌خواد که چون قرار بود يکی قالب جديد رو برای سالگردش برسونه، ديگه بهش دست نزدم. احتمالا بشينم يه دستی به سر و روش بکشم. وضعش به خصوص در مورد آرشيوها اصلا خوب نيست. اونم به اين خاطره که من CSS بلد نبودم که الان بلدم. حرفي!؟

۲-خورشيدخانم (سردبير محترم کاپوچينو) به همراه آقا بابک (من والا ايشون رو اصلا نمی‌شناسم) رفتن تو مرغ‌دونی. پيام چرندياتی و پينک‌فلويديش (نويسنده ستون «سينمای جهان» کاپوچينو) هم حال اونا رو گرفتن، رفتن تو خروس‌دونی. شرايط ازدواج هر دوشون اگه نگم ايده‌آل بود، لااقل خيلی زيبا بود. من شخصا به هر چهارتاشون تبريک و تسليت عرض می‌کنم. آقايون و خانومای وبلاگ‌نويس! مواظب باشيد. خطر در کمين شماست!

۳-احسان خان گل بلبل ايکس (اين ايکس به دليل Domainيه که ايشون برای خودشون گرفتن: ehsanix نه هيچ چيز ديگه‌ای من‌جمله تنبلی يا گرون‌فروشي!) رفتن شريف و قبول شدن. دور و بری‌هاشون هم به هکذا. تبريک پانصد باره. فقط من نمی‌دونم چه شکلی بتونن اين مجتباچ نارانی رو تحمل کنن!؟ چون اين مجتباچ خان، ماشالله تا سه چهار کيلومتری دور و برشون رو پر می‌کنن و مصداق بارز اون قضيه خدا شدن ما آدم‌ها و بلندگوی خداپسندانه و سخنرانی برای زمين و زمانه. نمی‌دونم بين دانشکده متالورژی و عمران (و البته تمام دانشکده‌های ديگه) چقدر فاصله است. ولی اميدوارم خيلی زياد باشه. احسان جان، ايشالا دکترات رو از MIT می‌گيری.

۴- نويد خان مشتی گوليه، رفته مشهد و حسابی مشتی شده، ولی مثل اينکه اصلا سر سازگاری نداره و تندتند داره به زمين و زمان مشهد فحش و فضاحت می‌ده (به علاوه کلی بی‌تربيتی اخ!) نمی‌دونم من چرا بعد از دو سال، نه تنها زنده مونده‌ام، که کلی هم الان دلم تنگ شده. البته خب، اگه مطلب رو خونديد و خنديديد يا دلتون خنک شد، تو کامنت‌هاش حسابی جوش می‌آريد. اگر از مطلب جوشی شديد، می‌تونيد با خوندن کامنت‌ها کلی خوشحال و خرسند بشيد. البته اگه به جای مشهد، همه جا «آب و هوای مشهد» رو جايگزين می‌کرد، کاملا باهاش موافق بودم. به فرموده يکی از دوستان (مشهدي): آب و هوای شهر مشهد ...ه (متاسفم! بی‌نزاکتی ممنوع، سانسور شد!) در هر صورت اينکه هيچ وقت «ما مهره نيستيم» رو از دست نمی‌دم، به خاطر آهنگ‌های قشنگی که می‌گذاره. اين دفعه هم فکر می‌کنم خواننده evanessence هست که الان ترانه و کليپ «Bring me to Life» ايشون بدجوری رو بورسه. صدای قشنگی داره، ولی من که بالاخره نفهميدم تو آمريکا مدل‌ها هستن که صداشون خوبه، خواننده می‌شن. يا خواننده‌ها هيکلشونه خوبه، مدل می‌شن. چون (به خصوص خانم‌ها) هم هيکلشون خوبه، هم قيافه‌شون، هم صداشون. قابل توجه شيفتگان ايران و ايرانی مقيم لس‌آنجلس! نه قيافه داريد، نه صدا، نه هيکل، نه ترانه! آدم به چی‌تون دلش رو خوش کنه!؟

۵- من فعلا دارم دو تا کار برای شهرآرا انجام می‌دم. يکی يه نوشته خودمه که هر هفته بايد تحويل بدم (و دارلم فکر می‌کنم الان برای هفته سوم هنوز سوژه‌ای به ذهنم نرسيده، هفته سی و سوم و نود و نهم چه شود!؟) تا الن دو تاش رو تحويل داده‌ام. يکی با عنوان «فانوسی که اگه خاموشه...» و ديگری با عنوان «رهايمان کنيد» دارم فکر می‌کنم بد نيست اين مطالب رو تو يه قسمت با عنوان «نمونه‌کارها» بگذارم و با يه فاصله زمانی از چاپشون، رو وب هم منتشرشون کنم. يک کار ديگه هم هست که برگزيده وبلاگ‌هاست. اونم کار خوبی داره می‌شه و هفته‌ای يه دور می‌تونيد يه گزيده خوشگل از مطالب حداقل ۷-۶ وبلاگ رو بخونيد. چطوره مثل شبح اسمش رو بگذارم وب‌گردی‌های آدينه!؟ حالا به جای آدينه می‌گذارم شنبه! حالا ببينيم چی می‌شه.
فکر می‌کنم اين دو تا ازدواج سوژه‌اش رو داد. يه فشاری به اين صاحب‌مرده بيارم، شايد يه چيزی از توش دراومد. (شايد!)

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

سلام
اگه زحمتي نيست يه سري به كوچك و حقير من بزنيد
خدانگهدار

[ سید رامبد شریفی ] | [شنبه، ۸ شهریور‌ماه ۱۳۸۲، ۶:۳۶ بعدازظهر ]


.... آدرس شهر آرا را من ندارم.!. مگه اين .حا دوست نداري بنويسي كه دائم از اون .حا حرف مي زني!.

[ Aria ] | [دوشنبه، ۱۰ شهریور‌ماه ۱۳۸۲، ۳:۲۰ بعدازظهر ]


کلي استفاده کردم . راستي جالبه که من و شما هم شهريور به دنيا اومديم و هم مال سال ۶۳ هستيم . جالبه نه ؟ ! ( جواب شما : نه !‌)

[ محمد ] | [سه شنبه، ۲۳ تیر‌ماه ۱۳۸۳، ۱۰:۱۰ صبح ]