دوشنبه ۷ دیماه ۱۳۸۳
ايدز در دانشگاه ما
۱- حدود سه هفته پيش، حول و حوش روز دانشجو بود که سه تا پرده تو دانشگاه نصب شد. يکی جلوی خوابگاه دخترها، يکی جلوی خوابگاه پسرها و يکی هم دم در اصلی دانشگاه (بيرون، روی نردهها) به بيان بهتر اين سه تا پرده تو تابلوترين و توي ديدترين نقاط دانشگاه نصب شده بود. به خصوص پردهای که دم در اصلی دانشگاه نصب شده بود، جلوی چشم مردم غيردانشجو هم بود ديگه. القصه اين که من هم اون موقع دوربين نداشتم و نتونستم از اين پردهها عکس بگيرم تا اين که هفته پيش جمعشون کردن. خب، حالا چی نوشته بود؟
براي آگاهی بيشتر در مورد ايدز با ما در تماس باشيديه شماره تلفن هم پايينش نوشته بودن. خدا میدونه مردم چی فکر میکنن. شما فرض کنيد خانوادهای رو که از يه شهر دور بعد از يه عمر پا شدن اومدن يه سر به پسرشون يا دخترشون بزنن و چنين نوشتهای رو میخونن و میبينن هم که مستقيماً پاش نوشته: «دانشگاه فردوسی مشهد» و نه هيچ معاونت يا مديريتی. نه، واقعاً اگه شما با چنين موقعيتی مواجه بشين، با خودتون چی فکر میکنين؟ غير از اينه که فکر میکنين «اوه اوه! اين قدر آش روابط نامشروع و بیبند و باری و ... شور شده که دانشگاه مجبور شده ...» غير از اينه که فکر میکنين تا حالا چندين و چند نفر از دانشجوهای دانشگاه ايدز گرفتن؟ غير از اينه که فکر میکنين که فرزندتون به شدت در معرض خطره؟ و هزار و يک جور سؤال ديگه... در مورد فکری که مردم عادی که دارن از جلوی دانشگاه رد میشن و چنين پردهای رو میبينن، ترجيح میدم فکر يا اظهار نظری نکنم. (دانشجوهای مملکت رو نگا! ما داريم کار میکنيم و ماليات میديم که اينا %&^#|%@^$*%^#!@)
دانشگاه فردوسی مشهد
نمیدونم. مثل اين که برای مسؤولين چنين کاری هيچ وقت چنين سؤالاتی پيش نيومده. احتمالاً بهداشت جسمی و روحی ... بابا بیخيال!
۲- مثلاً پريروز سالگرد زلزله بم بود. مثلاً من از پنجشنبه دارم زور میزنم که يه چيزی به اين مناسبت بنويسم. مثلاً تا حالا هيچی به ذهنم نرسيده. فقط فراموش نمیکنم وقاحت صدا و سيما رو که سهشنبه شب، توی خبر ساعت ۱۰ کانال ۳ يه گزارشی نشون داد تو اين مايهها که شهر بم امروز شده شهر گل و بلبل و همه مردم راضی و ... حتی اگه پام هم به بم نرسيده باشه، میدونم که تو چه وضعيت وخيمی دارن زندگی میکنن. شايد دقيقاً ندونم، اما میشه حدس زد که وقتی هدايای داخلی و خارجی سر از بازار و اردوهای بعضی نهادهای انقلابی در مياره؛ وقتی مثل هميشه دچار سوءمديريت و اتلاف منابع هستيم، وقتی فرق آلمان و تهران و بم برامون معلوم نيست؛ طبيعتاً مردم بم دليلی ندارن که خوشحال يا حتی راضي باشن.
بم نماد واقعی ضعف ما ايرانیهاست. نماد تمامی ضعفهامون! هر زخمی بايد در ۳ تا ۱۸ روز درمان بشه، اما ما میتونيم کاري کنيم که سالها بگذره و زخم بزرگ و بزرگتر بشه. اون قدر بزرگ که آلتی بشه برای قتل خودمون ... نه، هر چي تلاش میکنم نمیتونم حتی بخشی از تلخی قضيه رو به واژه تبديل کنم
۳- نکته جالب: اين مطلب زهرا، همهاش يه طرف، اون پاراگراف يکی مونده به آخرش هم يه طرف ديگه. جايی که میگه «دانشگاه تهران به مناسبت روز دانشجو، به همه دانشجويانش مبلغ ۲۰ هزار تومان هديه داد» يعني به همه ۳۵ هزار نفر دانشجوش. اون وقت دانشگاه ما میگه: «بچهها! مواظب باشيد يه وقت ايدز نياد شما رو بگيره» به اين میگن عدالت؛ نه؟
۴- لينکدونی رو حقيقتاً در يابيد. ممکنه يه هفته طول بکشه تا يه مطلب بنويسم، اما روزی حداقل يکی دو تا لينک توش میذارم. اگه لينکهای قبلی رو نديدين، خب يه سر به آرشيو لينکدونی بزنين. لينکهای توپی توش پيدا میشه
یادداشتهای شما:
واقعا اينقدر اوضاع درب و داغون شده ؟
اي بابا
کاشکي دوربين همرات بودش