چهارشنبه ۲۶ مردادماه ۱۳۸۴
سه سال بعد
1- سه سالش شد. مباركه. ايشالا سي سالش بشه، بريم براش خواستگاري!
2- باورم نميشه كه فقط سه سال گذشته. احساس ميكنم تو اين سه سال، حداقل ده سال بزرگتر\پيرتر شدهام. خيلي چيزها ياد گرفتهام و تو خيلي زمينهها وارد شدهام كه اون موقع اصلاً به ذهنم خطور نميكرد. يه كاربر عادي (و جوگير) اينترنت بودم. همهاش تقصير سينا مطلْبي شد. اول جامعه ايراني كاربران فناوري اطلاعات «ايزيتو» (Iranian Society of IT Users) رو درست كرد و بعدها با مرحوم وبگرد، بچه مردم رو از راه به در كرد.
3- همين چند وقت پيش بود كه فكر ميكردم كه چشمه نوشتنم خشك شده و ديگه چيزي براي نوشتن ندارم. ولي به شدت تصميم گرفتهام كه بنويسم و بنويسم و بنويسم. ميدوني نوشتن (حالا تو جايي مثل وبلاتگ) مثل چيه؟ مثل اينه كه تو جزيره، تنها باشي و بنويسي و بگذاري تو بطري و بندازياش تو آب. خودم هم تعجب ميكنم وقتي ميبينم يكي اين رو خونده. ولي ميخوام اين قدر از اين بطريها به دريا بندازم كه مطمئن بشم كه لااقل دريا همه حرفم رو شنيده. مطمئن بشم كه اگه كسي ميخواد بدونه، همه چيز رو دونسته. كه مطمئن بشم نميدونم و برم بخونم تا بدونم ...
4- ببخشيد كه دارم مزخرف مينويسم. حداقل 5-4 تا سوژه گوشه ذهنم براي نوشتن هست. امروز فقط ميخواستم بگم كه مديونم و ميخوام دِينم رو ادا كنم و شايد راه ادا كردنش نوشتن باشه و بس.
5- تنها نكته جديد، تغيير موسيقي متنه. اين بار ترانه «شكستن عادت» (breaking the Habit) باز هم از گروه لينكينپارك. متن ترانه رو هم ميتونيد با كليك روي اسمش (اون بالاهاي صفحه) بخونيد. قشنگه