دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۱۹ شهریور‌ماه ۱۳۸۴

خاک بر سر

۱- چرت و پرت نوشتن هم براي خودش عالمي داره. حتي موقعي كه چند تا موضوع خيلي خوب براي نوشتن تو ذهنته. ولي اين قدر سرم درد مي‌كنه كه ترجيح مي‌دم حرومشون نكنم

۲- بدبخت شدم. من كم بودم، داداشم هم به درد من دچار شد. امروز رفته بودم براش كيف و كفش و لباس بخرم. كفش‌هاي ورزشي ۴۵ هم براش كوچك بود. يعني با ۱۴ سال سن و ۱۷۰ سانتيمتر قد، شماره پاش چهل و ششه. پس فردا قدش بشه ۱۹۰، پاش چند مي‌شه، خدا داند. البته يك نكته مهم هم اين وسط هست. اون هم اين كه اينا يه خرده دروغ مي‌نويسن. كفشه ۴۳ هم نيست، روش مي‌نويسن ۴۵! آخه وقتي قيمتش فرقي نداره، بي‌خود چرا دروغ مي‌گين؟

۳- عجب دوره زمونه‌اي شده. به جاي اين كه نگاه كنه ببينه كدوم كيف بهتره يا جاش بيشتره، به قيمت‌ها نگاه مي‌كنه. البته انتخابش گرون‌ترين كيفه و هر چي بگي بابا جان من، اين يكي كه از اون هم بهتره، پاش رو كرده تو يه كفش كه نه، من همين رو مي‌خوام. واقعاً كه عجب دوره و زمونه‌اي شده. خدا لعنت نكنه اون كسي رو (مجيد رو) كه اين عبارت رو تو دهن بچه (كه چه عرض كنم، نره غول) انداخت كه هي به من بگه «آدم‌ها با همديگه فرق دارن»

۴- بي‌انصاف‌ها! خجالت نمي‌كشين شلوار جين سايز من ندارين؟ فكر نمي‌كنين بچه مردم افسرده مي‌شه، خودكشي مي‌كنه!؟

۵- بعد از چهار سال، حالا كه نصف هم‌كلاسي‌هام فوق‌ليسانس قبول شدن و خيلي‌هاشون دارن ميان تهران؛ و من بايد برگردم اون مشهد خراب شده، براي «فوقش ليسانس» حداقل يك سال و نيم ديگه‌ام رو تلف كنم، تازه فهميده‌ام كه تو اين چهار سال چه غلطي كرده‌ام. چه ظلمي در حق خودم مرتكب شده‌ام. تازه متوجه شده‌ام كه يك زماني خودم مي‌تونستم به خودم افتخار كنم و حالا بايد جلوي خودم هم از خودم خجالت بكشم. يك ماهه دارم روزي حداقل سه وعده (صبح و ظهر و قبل از خواب) به خودم فحش مي‌دم و خودم رو لعنت مي‌كنم. واقعاً از خودم نااميد شده‌ام و خيلي هم دير شده. خاك بر سرم

۶- اين تيكه‌اش هم كاملاً بي‌ربط: خدا رو شكر كه تو همين دو تا بازي اول مي‌شه فهميد كه پروينيسم و سيستم علي‌اصغري، ديگه حتي تو ليگ ايران هم جوابگو نيست. دو تا بازي و دو تا مساوي و دو تا نمايش خيلي بد از چيزي كه اسمش هر چيزي باشه، فوتبال نيست، نشون مي‌ده كه اين پرسپوليس خيلي شانس بياره، تا آخر فصل تو نيمه بالاي جدول بتونه بمونه. واقعاً خيلي هنر لازمه كه باقري، كاويانپور، كاظميان، معنچي، نوري، سيد عباسي و چند نفر ديگه رو داشته باشي و انگار كه خط مياني نداشته باشي. صحنه اعتراض كاويانپور به نيمكت پرسپوليس تو بازي با سايپا، خودش همه چيز رو توضيح مي‌ده. تو اون صحنه كاويانپور شاكي شده بود كه چرا انصاريان (نوچه محبوب پروين) خط دفاع رو ول كرده، رفته جلو و برنمي‌گرده. فكر مي‌كنم انصاريان داره تو پرسپوليس نقشي رو ايفا مي‌كنه كه دايي تو تيم ملي داره. به علي پاس بده تا تو تركيب باشي. پرسپوليس با پروين، پرسپوليس نيست كه هيچ، ايرسوتر نوشهر هم نيست

۷- سرم ازدرد داره منفجر مي‌شه. دارم ركوردهاي قديمم رو دوباره زنده مي‌كنم. ميدون فاطمي تا خونه، ونك تا خونه، بلوار كشاورز تا خونه، همه زير تيغ آفتاب تابستون تهران ... مي‌گن چي رو بزني هم نمي‌ره؟

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک