شنبه ۱۹ آذرماه ۱۳۸۴
بيجان، چون شانزده آذر
آرين جان!
خودت هم خوب ميدوني که بدون هيچ چشمداشتي، به نمايشگاه اومدم و فکر هم ميکنم که کار خاصي نکردم. حداقل توانم بيشتر از اينها بود و فکر ميکنم کمکاري هم کردم. خيلي ممنونم از هديهاي که برام در نظر گرفتي. ميدونم هديه دادن هديه، کار قشنگي نيست. با اين وجود، خيلي خوشحال ميشم اگه اين هديه رو از من بپذيري. به خاطر خوبيات، تلاشت و کم نگذاشتنت. اصلاً فرض کن که چون کامپيوتر، مودم، تلفن و وقت ندارم، اکانت اينترنت به هيچ کارم نمياد. من شخصاً فکر ميکنم مديونت هستم. کاش که کاري از دستم برمياومد.
16 آذر است. در تقويم نوشته: «روز دانشجو» هر چه فکر ميکنم، درنمييابم که چيست، کيست، کجاست اين دانشجو!؟ به قيافه کسي هم نميخورد که بداند. صبحي مانند صبحهاي ديگر و روزي مانند روزهاي ديگر
«استاد، روز دانشجويه. وقت رو اضافه کنيد» و لبخند محو استاد، سريعاً ناپديد ميشود و برگهها را جمع ميکند
در راه غذاخوري، آدمهايي را ميبينم که ليواني چاي به دست گرفتهاند و فوت ميکنند. به مناسبت روز دانشجو، سلف چاي ميدهد. اين قدر ارزانيم؟
«دانشجوي عزيز، روزت مبارک» «روز دانشجو را به عموم دانشجويان تبريک ميگوييم» و ... کاغذها تمام در و ديوار را پر کردهاند. غذا بدتر شده که بهتر نشده است. اين قدر سادهلوحيم؟
نوشتهاي بر روي لباس کارگر سلف چسپانيدهاند به اين مضمون که «روز دانشجو، مبارک باد» مَرد، راه ميرود، کار ميکند و نقش يک تابلوي تبليغاتي را به عهده گرفته است. اين قدر حقيريم؟
از انقلاب ميگوييم. از 1968، 1357 و ... همچنان پافشاري ميکند که هيچ نقش و ربطي نداشتهايم. البته انتهاي انسانگرايي، آنارشيسم است و اگر تهمايههاي سوسياليستي و ستايش تودهها را هم به ذهنيت يک نفر بيفزايي، چنين نتيجهاي طبيعي است. اما از خودم ميپرسم که آيا اين چنين کمرنگ و بياثريم؟
روز به انتها ميرسد و چراغي روشن نميماند. خاموش، ساکن و خفته. حقيقت اين است. ما همينيم. بيمايه و بينظر
<اعتراف>به مسابقه بين وبلاگها که اعتقادي ندارم. در مسابقه هم که خودم، کانديدا نشده بودم. ولي فکر ميکردم بين 15 برگزيده ديگر باشم... که نبودم. فکر ميکنم از اعتماد به نفس خيلي وقت است که عبور کردهام و به غرور رسيدهام که اين چنين توقعي داشتم. بايد چشمها را به هر زحمتي که شده، باز کرد و دوباره ارزيابي کرد. دنيا جلو رفته است و من همچنان در ستايش از خود به سر ميبرم.<اعتراف/>
یادداشتهای شما:
بهرنگ عزيز هميشه موفق باشي مشهدي ترين دوست غير مشهدي من.
[ Ali ] | [شنبه، ۱۹ آذرماه ۱۳۸۴، ۷:۱۳ بعدازظهر ]چه بلاگ توپي داري............... خدا شانس بده
[ crazy ] | [یکشنبه، ۲۰ آذرماه ۱۳۸۴، ۱۱:۱۹ بعدازظهر ]سلام بهرنگ جان!
وبلاگت رو تازه ديدم. کارت عاليه.
لينکت دادم تا به موقع کاملا بخونمش.