شنبه ۱ بهمنماه ۱۳۸۴
طعم گس دوري
۱- چند هفتهاي ميشود كه چيزي ننوشتهام. چند ماهي ميشود كه منظم ننوشتهام. چند سالي ميشود كه خوب ننوشتهام. سالهاست كه بدتر ميشوم و بهتر نميشوم. زندگيام سقوط بوده و هست ... و خواهد بود. مقصر نيز خود منم.
۲- نميداني چگونه شكستم. چگونه به يك باره صدايم گرفت، گلويم خشك و پلكم تر شد و قامتم از هميشه خميدهتر گرديد. تو نميداني و خودم هم باور نميكنم كه آن قدر كوچك و ضعيف شدهام كه موضوعاتي چنين پيش پا افتاده ميتوانند اين گونه مغلوبم كنند.
ميداني؟ مسأله تلاش بود. تلاشي كه انجام دادم. خندهدار است و بيشتر مسخره. تلاش كردم و درس خواندم. همه چيز را تعطيل كردم و درس خواندم. نوشتن را ترك! كردم. اينترنت را به فراموشي سپردم و تنها روي يك چيز متمركز شدم: درس! اما از تو ميپرسم: اگر تلاشت را كردي و بيثمر ماند، چه ميكني؟ داستان مورچه را كنار بگذاريد. انسان نيست كسي كه يك مسير را هفتاد مرتبه بپيمايد تا پيروز شود. چرا كه چنين عملي، بطالت و حماقت است. هميشه راه ديگري نيز هست. يك راه بهتر. و هيچ بهتريني هم در كار نيست. به دنبالش نگرديد كه ايستايي است و نه پويايي
راه ده دقيقهاي امتحان تا خوابگاه، وقتي ۲ ساعت طول ميكشد، نشان از كسي دارد كه ديگر رمغي براي رفتن ندارد.
۳- چشم به هم زدم و همين نزديكيها، دو نفر ازدواج كردند. شايد هم چهار نفر. ديگر گذشت آن دوراني كه ميگفتم: «انشالله دومياش!» و طرف حرص ميخورد و من ميخنديدم. زمان تندتر از آن ميگذرد كه فكرش را ميكردم. هر قدر هم كه تندتر بِدَوي، به اين اسب گريزپاي نخواهي رسيد.
۴- به جهنم!
به جهنم كه خاتمي، اولين بودجهاش را با نفت ۸ دلاري بست و اين دكتر! با نفت ۶۰ دلاري
به جهنم كه مصباح يزدي و دار و دستهاش دارند مقدمهچيني ميكنند تا ايجاد دوّمين ولايت اسلامي تاريخ را (بعد از ولايت اسلامي طالبان) در اين مملكت جشن بگيرند و از طعم قدرت لذت ببرند
هر چه بر سر كشور دارد ميآيد، به جهنم!
به جهنم!
۵- رئيس دانشكده را هم عوض كردند. طبيعتاً از همفكران خودشان است. اما به نظر ميآيد انسان مثبتي است. تا حالا سه جلسه نشستهايم با هم حرف زدهايم. (البته فقط كوتاهترينش خصوصي بود) در اين چهار سال و نيم، يك بار نشد كه آن دكتر شريفي بيايد و بپرسد «خرتان به چند؟» خيالش راحت بود. با همه اوامر و پيشنهادهاي بالادستان و همردگان موافقت ميكرد و با دكتراي فاضلابش، يازده سال تمام رئيس دانشكده مهندسي دانشگاه فردوسي بود. اما خب اين دكتر نوعي، از همان هفته اول دنبال پيدا كردن ايرادها و اشكالات و رفعشان بوده است. (حداقل ظاهراً) اگر نشد كه اتفاق خاصي نيفتاده است. اگر هم شد كه چه بهتر. حالا اگر گفتمان و ادبياتش بسيجي و جبههاي است، مشكل او نيست. ما بايد ياد بگيريم كه چگونه برخورد كنيم.
فكر ميكنم از معدود برخوردهاي موفقم در اين چند سال اخير بوده است. وگرنه من اين روزها هيچ سِمَتي كه ندارم. ولي توانستهام آن قدر اعتمادش را جلب كنم كه دعوتم كند و از من نظر بخواهد. هميشه رقيب قدرتمند و صادق را به رفيق كماثر و سياستمدار ترجيح ميداده و ميدهم.
۶- زبانمان به بدترين شكل ممكن دارد از بين ميرود. نميدانم نسلهاي بعد چگونه باور خواهند كرد كه فارسي هماني است كه فردوسي، نظامي، سعدي، حافظ و سهراب به آن شعر گفتهاند، نه آن تفاله غريبي كه داريم برايشان به يادگار ميگذاريم.
۷- تنهايي! تمام چيزي كه ميخواهم همين است: تنهايي! در تنهايي بهتر و بيشترم. بهتر ميشوم و بيشتر ميشوم. من قيدناپذيرم. به اين ايمان آوردهام و ديگران نيز چارهاي جز پذيرفتنش ندارند.
اينها فقط براي ماندن است.
۸- سعي كردهام كه بيشتر بخوانم و كمتر بنويسم. از «گلدكوئست» و «مفهوم در هنر» و چيزهاي ديگر ميخواستم بنويسم. اما:
Sometimes I
Need to remember just to breathe
Sometimes I
Need you to stay away from me
Sometimes I'm
In disbelief I didn't know
Somehow I
Need you to go
Sometimes I
Feel like I trusted you too well
Sometimes I
Just feel like screaming at myself
Somestimes I'm
In Disbelief I didn't know
Somehow I
Need to be alone
Don't stay
Forget our memories
Forget our possibilities
What you were changing me into
[Just give me myself back and]
Don't stay
Forget our memories
Forget our possibilities
Take all your faithlessness with you
[Just give me myself back and]
Don't Stay
یادداشتهای شما:
سلام.... همين طوري آمدم بهت سر بزنم.اتفاقا هم،انگار همين امروز نوشته اي.اين روز ها فرصت بيشتري دارم ديگران را ببينم. خوش باشي
[ R like mechanic ] | [یکشنبه، ۲ بهمنماه ۱۳۸۴، ۲:۴۱ صبح ]