یکشنبه ۱۷ آذرماه ۱۳۸۷
خاطرات یک مشمول: در به در دنبال دفترچه
۱- یک سال و اندی پیش: یک شب وسط وبگردیهایم به آییننامه معافیتهای پزشکی رسیدم و متوجه شدم که مطابق بند فلان از ماده بهمان، معاف میشوم. تبصره و استثنا و شرایطی هم ندارد که ندارد که ندارد.
۲- روز ۲۶ شهریورماه امسال، آخرین امتحانم در دانشگاه را میدهم. دو ماه طول میکشد تا دانشگاه معزز و معظم فردوسی مشهد (دامت جراحاته) تصمیم میگیرد این نمره من را ثبت کند. بعد از ثبت آخرین نمره هم که باید ۶۰-۵۰ تا امضا بگیری و چه و چه.
حالا از داستان تکراری گیر دادن به مدرک دیپلم و پیشدانشگاهی که بگذریم، اداره محترم آموزش کل هم یک هفته طول میدهد تا یک نامه خطاب به اداره نظام وظیفه بنویسد که «فلانی در فلان تاریخ فارغالتحصیل شد» تا بعداً قاطی بقیه مدارک، تحویل نظام معزز وظیفه بدهی.
(جالبش اینجاست که قبلاً که دستی بود، میگفتند رییس نیست و نامه نرفته و طول میکشد و چه و چه. حالا که کامپیوتری شده، بهانهشان این است که «خط قطع است.»)
۳- دوستی لطف کرده بود و بخش آخر این ماراتن فارغالتحصیلی را به عهده گرفته بود. نامه مربوطه را با پست برایم فرستاد. البته به دلیل پیشتاز بودن پست، رسیدن یک پاکت از مشهد تا تهران، «فقط سه روز» طول کشید. مطمئن نیستم که با پست عادی دو روز طول میکشید یا دو ماه دیگر میرسید. ولی بدین وسیله از پیشتازی این پستتان سپاسگزاری میکنم.
۴- وقتی فرآیند فارغالتحصیلی و تسویه حساب با دانشگاه (که کاری ندارد) سه ماه طول میکشد، گرفتن معافیت پزشکی سالها طول خواهد کشید. دیگر حساب کار دستم آمده بود. همین شد که به محض رسیدن نامه، درنگ را جایز ندانستم و فوری شال و کلاه کردم که بروم دنبال دفترچه. تا باجه پستی امیرآباد فقط ۲۰ دقیقه پیاده راه است.
۵- خیلی خوب. اگر شما هم از آن دسته انسانهای بیخبری هستید که فکر میکنید دفترچه نظام وظیفه را باید از پست گرفت، باید به عرضتان برسانم که اشتباه میکنید. آن قدیمها بود. الان باید به این مراکز «پلیس+۱۰» مراجعه کنید که دیگران برای گذرنامه و گواهینامه و خلافی و اینها به سراغشان میروند. البته این را خانم پست با چنان نگاه عاقل اندر سفیهی به من گفت که مگو و نپرس.
۶- خوشبختانه دنیا (و حتی اینترنت فارسی) پیشرفت کرده است و آدرس مراکز پلیس+۱۰ را لازم نیست حدس بزنید. کافی است به یک انسان شریف مجهز به اینترنت زنگ بزنید تا بگردد و یکی دو دقیقه بعد، نشانی نزدیکترین دفتر را به شما بدهد که در مورد من، میشد اول گیشا. فقط ۲۰ دقیقه پیادهروی لازم است تا به آنجا برسم.
۷- «دفترچه نظام وظیفه ما تمام شده است. بروید یک دفتر دیگر؛ هر دفتری.» لازم به گفتن نیست که گوینده جمله فوق، خانم پلیس+۱۰ بود.
دفتر نزدیک بعدی، میدان فاطمی است. چند دقیقه پیادهروی تا روبهروی دانشگاه تربیت مدرس، یک تاکسی تا تقاطع فاطمی و کارگر و یک ربع پیادهروی تا روبهروی وزارت کشور، شما و من را به دومین دفتر پلیس+۱۰ نزدیک و یک قدمی دستیابی به دفترچه میرساند.
۸- پانصد تومان لطف کنید
میخواهم معافیت پزشکی بگیرم. دفترچهاش همین است دیگر؟
گفتن همین جمله کافی است که آقای پلیس+۱۰ دفترچه را از توی دستهایم در بیاورد و با لحنی سرشار از تأسف بگوید: «دفترچه معافیت پزشکی فرق میکند و ما نداریم. فقط باجه پلیس+۱۰ خود نظام وظیفه دارد.» چشمهایش را میچرخاند و اضافه میکند: «میدان سپاه»
۹- پنج دقیقه پیادهروی تا آن سوی میدان فاطمی، یک تاکسی تا میدان فلسطین و یکی دیگر تا میدان سپاه، باید شما را به دفتر معهود و دفترچه مقصود برساند.
اما با عرض تأسف، نه تنها کسبه دور میدان سپاه، چیزی از این دفتر نشنیدهاند، که دژبان معاونت وظیفه عمومی نیروی انتظامی نیز میگوید نزدیکترین دفتر پلیس+۱۰ به آنجا، میدان امام حسین است!
درست متوجه شدید. «دفتر پلیس+۱۰ میدان سپاه» وجود خارجی ندارد! دوست اینترنتمند من هم از آن سوی خط، عدم وجود این دفتر را تأیید میکند. تعداد چشمان و محل فک پایین من را هم خودتان حدس بزنید.
۱۰- کمتر از نیم ساعت بعد که به میدان امام حسین میرسید، دوست سابقاً مجهز به اینترنت شما دیگر مجهز به اینترنت نیست تا آدرس دقیق دفتر میدان امام حسین را به شما بگوید. در نتیجه، باید دست به دامن یک آبمیوهفروش شد تا بگوید: «آن ساختمان شیروانی آن طرف میدان را میبینی؟ کنارش، یک خیابان کج هست. توی آن خیابان که بروی، روبهروی سینما، دفتر پلیس+۱۰ است»
ضلع جنوب شرقی میدان امام حسین، کنار یک ساختمان قدیمی با سقف شیروانی، یک کوچه تنگ و باریک هست که دو طرفش را میوهفروشی و ماهیفروشی و این جور مغازهها پر کردهاند و بیشتر شبیه یک بازار روز است. یک سینمای تعطیل به نام رنگینکمان، اواسط کوچه است و روبهرویش دفتر پلیس+۱۰ میدان امام حسین.
۱۱- پانصد تومان لطف کنید.
میخواهم معافیت پزشکی بگیرم. همین دفترچه است؟ مسئول دفتر فاطمی به من گفت که دفترچهاش فرق میکند.
نه! اشتباه کرده. دفترچه همین است.
(مجدداً تعداد چشمان و محل فک پایین من را خودتان حدس بزنید.)
داستان را برای خانمهای پلیس+۱۰ امام حسین گفتم. سری به تأسف تکان دادند و گفتند: «بقیه بلد نیستند با سیستم کار کنند؛ همه را به این دفتر میفرستند.»
پول را دادم؛ دفترچه را گرفتم و بعد از زدن یک دور کوچک در این شهر بزرگ، قصد خانه کردم. دستآورد این سفر پنجساعته، یک دفترچه نظام وظیفه بود؛ ۲۵ عدد نان لواش و دو عدد نان شیرمال.
۱۲- تازه مطابق مندرجات این دفترچه، از ابتدای سال ۱۳۸۷، کلیه مشمولان معافیت پزشکی (که به تشخیص شورای پزشکی نظام وظیفه، توانایی گذراندن دوره آموزشی را دارند) باید دوره آموزشی را طی کنند و بعد برایشان معافیت صادر میشود. یکی نیست بگوید عزیز من! قسمت سختش که همان آموزشیاش است. کسی بتواند آموزشی را بگذراند، بقیهاش را هم میتواند.
۱۳- البته تازه اول ماجراست. الان که نگاه میکنم، میبینم باید بروم واکسن بزنم (خبر دارید بیمارستان شریعتی هم میشود زد یا نه؟) و پیش یک پزشک هم برای معاینه بروم. (هر دکتری؟ لازم نیست متخصص یا معتمد باشد؟)
راستی، من هنوز یک پلاتین ۱۳ سانتیمتری توی پای چپم هم دارم. میشود دو تا بیماری هم نوشت؟
۱۴- یک ضربالمثل قدیمی هست که میگوید: «عجب ماجرایی داشتی کلعلی»
این که فقط داستان گرفتن یک فقره دفترچه بود. خدا آخر و عاقبت باقیاش را به خیر کند.
لینک این مطلب در بالاترین
یادداشتهای شما:
سلام من رحمانی ام، محمد رحمانی، محمد رحمانی نصرآبادی، اگه با این همه توضیحات نشناختی بگم من انجمن اسلامی علوم اداری و شورای مرکزی (غیر رسمی از دید دانشگاه مشهد) در چند دهه پیش بودم.
راستی تو ورودی چند بودی که خروجی الانی
اگه گاهی خبر مارو می گرفتی انقدر دردسر نداشتی من خونم پیچ شمرونه سه سوت می رفتم میدون سپاه بعد امام حسین کلی از مراحلت حذف می شد.
درضمن چشممون به وبلاگتون روشن
درکت میکنم. منم معافی گرفتم از نوع کفالت. من مدارکمو با 1000 بدبختی کامل کردم و فرستادم. بعد با خیال راحت منتظر شدم کارت پایان خدمت به درب منزل پست بشه. زهی خیال باطل ! یک سال و اندی بعد گفتم برم میدون سپاه پیگیری کنم. بعد از چند ساعت گشتن بین پارتیشن های بخش مربوطه دیدم مدارکم یک سال و اندیه دست نخورده و باکره افتاده گوشه بایگانی. 2 ماه هم اونجا دویدم تا بالاخره کارت صادر شد. خلاصه اینکه حالا حالا ها باید بدویی مستر بهرنگ.
[ آئین ] | [یکشنبه، ۱۷ آذرماه ۱۳۸۷، ۱۰:۴۸ صبح ]مراکز واکسن تو تهران محدوده،یکیش درمانگاه تراب تو خ دولته،اما نه تنها مراکزش محدوده که هر مرکز هفته ای دو روز بیشتر واکسن مشمولارو نمیزنه وتراب 1شنبه و 5شنبه هاست فک کنم.موفق باشی.مسیر پر دردسریه اما شاهنامه پایانش خوشه!!
[ امین ] | [یکشنبه، ۱۷ آذرماه ۱۳۸۷، ۳:۰۸ بعدازظهر ]آقا خدا عمرت بده. معافیتم نوش جونت.. منم امروز رفتم باجه پست واسه دفترچه! خودت حدس بزن چه جوری جوابم رو دادنD:... بهرحال مرسی از بابت اطلاعات....سری به بلاگم بزن.
[ مهدی ] | [یکشنبه، ۱۷ آذرماه ۱۳۸۷، ۱۱:۵۸ بعدازظهر ]سلام بهرنگ جان
یاد دبیرستان و پیش دانشگاهی به خیر چقدر دلم تنگ شده برای اون روزا
به هر حال امیدوارم معاف بشی
salam aga lotf konid age in soaal javab bedid mamnon misham aga age daftarcero post koni barg sabz ham biad dar konat bad to on tarikh nari chi mshe ? farari hesab mishi ya gheybat mikhori ya miann dobalet taht peygard garar migiri? age javab besho be mailam befresti mamnonet misham .in ye masale hayati.. damet garm.
[ sdf ] | [جمعه، ۱۳ شهریورماه ۱۳۸۸، ۳:۳۳ بعدازظهر ]هه هه هه هه
[ ] | [سه شنبه، ۲۴ آذرماه ۱۳۸۸، ۹:۰۶ بعدازظهر ]