سه شنبه ۱۲ خردادماه ۱۳۸۸
انتخاباتی نیست
۱- دو روز است که از میدان ونک رد میشوم و یک صحنه عجیب و نامأنوس میبینم. انگار جای یک چیزی خالی است. بله؛ گشتهای ارشاد غیب شدهاند؛ آن هم درست در آغاز فصل گرما و بدحجابی!
میدان ونک که تا همین چند هفته پیش، در هر چهار سویش ونها و مأموران گشت ارشاد ایستاده بودند، ناگهان از هر گونه امر به معروف و مبارزه با بدحجابی و ... خالی شده است. شرط میبندم هیچ ربطی هم به انتخابات ندارد.
۲- صاحبخانه جوابمان کرد. دیگر توان اجارهنشینی در تهران را نداریم. دوباره باید جل و پلاسمان را جمع کنیم و بعد از ده سال، باز هم به کرج برگردیم. در چهار سال، مساحت آپارتمانی که در آن ساکنیم، دو سوم شده است و رهن و اجارهای که میپردازیم، دو و نیم برابر.
دیگر وسعمان نمیرسد. باید جل و پلاسمان را جمع کنیم و برویم.
۳- سوار تاکسی هستم. گوینده خبر رادیو از ابراز نگرانی درباره گسترش بردهداری در فرانسه خبر میدهد و میگوید که اکثر مهاجران خارجی در این کشور به بردگی گرفته میشوند. پقی زیر خنده میزنم. مسافر جلویی هم برمیگردد و لبخندی معنادار میزند. خدا را شکر میکنم که یک ایرانی ساکن ایرانم؛ نه یک مهاجر ساکن فرانسه.
لینک مطلب در بالاترین
یادداشتهای شما:
آقا ممكنه بيشتر درباره اين عبارت آخر "خدا را شکر میکنم که یک ایرانی ساکن ایرانم؛ نه یک مهاجر ساکن فرانسه." توضيح بديد؟
بردهداري در فرانسه را باور ميكنيد؟
-----------------------------------------------------------
بهرنگ: جمله قبلیاش رو بخون
توو روح هرکی که تو خواستی
[ گیتی ] | [چهارشنبه، ۱۳ خردادماه ۱۳۸۸، ۲:۵۷ بعدازظهر ]در دانشگاههای تبريز،اصفهان واشتوتگارت درس خوانده ام وحالا در تورنتو روی غيرممکن ترين پروژه دکتر م کار ميکنم. هيچکس اين پروژه را نپذيرفته بود.دائم هم غرولند ميشنوم. بفرمائيد اين يعنی چه؟ کاش در ايران خودم برای امثال من جايی بود.
[ رضا ] | [چهارشنبه، ۱۳ خردادماه ۱۳۸۸، ۱۰:۲۶ بعدازظهر ]








