دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
جمعه ۹ مرداد‌ماه ۱۳۸۸

اشتراک منافع یا عشق چشم و ابرو؟

بازخوانی وقایع اخیر در کابینه محمود احمدی‌نژاد، عزل و نصب‌ها و واکنش‌ها به آن، می‌تواند شفافیت بیشتری به مناسبات حاکم در سطح محافظه‌کاران و کل مجموعه حاکمیت بدهد. اما برداشت نادرست از این وقایع، به شدت گمراه‌کننده خواهد بود.

روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۴، آن‌گونه که سردار ذوالقدر، جانشین سابق فرمانده کل سپاه پاسداران توصیف کرده، «حاصل یک طراحی پیچیده و چندلایه» بود. در واقع از بین سه راه حل موجود برای کنار گذاشتن اصلاح‌طلبان، طرح نومحافظه‌کاران بنیادگرا (احمدی‌نژاد) در چند روز آخر به طرح محافظه‌کاران در لباس اصلاح‌طلبی (قالیباف) و نیز محافظه‌کاران سنتی (لاریجانی) ترجیح داده شد و کمک شد که این طرح اجرا شود. طرحی که علاوه بر کنار گذاشتن اصلاح‌طلبان، یک وعده مهم دیگر هم با خود داشت: حاشیه‌نشین کردن چهره‌ها، جریانات و نهادهای قدیمی پرنفوذ نظیر هاشمی رفسنجانی، روحانیت سنتی و بیت بینان‌گذار جمهوری اسلامی.

واقعیت این است که اگرچه بین احمدی‌نژاد، بخش‌های انتصابی حاکمیت و جریانات محافظه‌کار، هم‌سانی ایدئولوژیک و هم‌بستگی منافع وجود دارد، اما کمتر نشانی از علقه و علاقه شخصی می‌توان بین این دو پیدا کرد. در نتیجه تعامل بین دو طرف بر اساس همین اشتراک منافع است و نه لزوماً اشتراک کامل دیدگاه‌ها.

احمدی‌نژاد خود را برآمده از هیچ جریان رسمی سیاسی نمی‌داند؛ معتقد است پیروزی‌هایش را وام‌دار اصول‌گرایان نیست و همه ناشی از عملکرد هم‌فکران اصلی‌اش و کاریزمای شخصی خود اوست؛ چه انتخابات ۸۴ را با استراتژی مورد اشاره سردار ذوالقدر برده است و ۲۴ میلیون انتخابات اخیر را هم وزارت کشور صادق محصولی و کامران دانشجو، و شورای نگهبان جنتی و یزدی و الهام برایش شمرده‌اند.

همین‌هاست که موجب می‌شود او در انتخاب همکارانش، بیش از عملکرد و اعتقاداتشان، به اعتماد شخصی و وفاداری آنان به خودش اهمیت بدهد. او از وجود افرادی درکابینه‌اش که خود را مطرح‌تر از وی بدانند، بیزار است. چرا که دوست دارد همکارانی گوش به فرمان و مطیع اوامر خود داشته باشد که نه تنها با او مخالفت نکنند، بلکه خود را پاسخگوی مرجعی جز شخص احمدی‌نژاد هم ندانند. تغییر نیمی از اعضای کابینه در چهار سال و کنار گذاشتن فرهاد رهبر، پورمحمدی، دانش‌جعفری، محسنی اژه‌ای و صفار هرندی را باید از همین منظر دید.

با این تفاصیل، باید گفت که این برکناری‌ها نه به دلیل عملکرد و دیدگاه، که به خاطر روابط شخصی این وزیران یا اصطلاحاً «ذوب نبودن آن‌ها در احمدی‌نژاد» بوده است؛ نه کارنامه و اعتقاداتشان. وزرای برکنارشده و به طور خاص صفار هرندی و محسنی اژه‌ای نقطه و کارنامه مثبتی نداشته‌اند و عملکرد جانشینانشان هم تفاوت معناداری با آن‌ها نخواهند داشت. فقط این دو خود را وزیر کابینه جمهوری اسلامی می‌دیده‌اند و نه کارگزار و مباشر شخص محمود احمدی‌نژاد.

نامه‌نگاری اخیر میان رهبری و احمدی‌نژاد را هم می‌شود به همین ترتیب تفسیر کرد. رهبری خود را ملزم نمی‌بیند که حامی هر معتمد احمدی‌نژاد (در این‌جا اسفندیار رحیم‌مشایی) باشد؛ از همین رو است که «جناب» را بعداً به نامه اضافه می‌کند. احمدی‌نژاد هم سرمست از آن‌چه «پیروزی چشم‌گیر» خود می‌داند، به اصل ۵۷ و اختیارات قانوناً فراقانونی رهبری اشاره می‌کند و با «ایام عزت مستدام» (یا به زبان عامیانه «زت زیاد») نامه‌اش را به پایان می‌رساند تا نشان دهد اگرچه به این حمایت نیاز دارد، اما از این برخورد ناراضی است.

کوتاه سخن این‌که هر چند دو طرف این بده‌بستان‌های سیاسی لزوماً هم‌سان نیستند، اما به خوبی می‌دانند که این تعامل، حمایت از یک سو و عمل از سوی دیگر، به نفع هر دوی آن‌هاست. اگر روزی یکی از دو طرف، احمدی‌نژاد و جریانات مذهبی و نظامی حامی‌اش از یک سو و بخش انتصابی حاکمیت از سوی دیگر به این نتیجه برسند که طرف دیگر منافعشان را تأمین نمی‌کند یا می‌توانند بدون آن هم راه را ادامه بدهند، این رابطه قطع خواهد شد. اما تا آن روز این هم‌گرایی ادامه خواهد داشت.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما: