دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۱۱ مرداد‌ماه ۱۳۸۸

دادگاهی برای قوت قلب سرکوب‌گران

MohammadAli Abtahi, before and after detentionخرگوش‌ها و آدم‌ها
بالاخره روس‌ها، آمریکایی‌ها و طالبان با هم وحدت کردند. یک توافقنامه نظامی هم امضاء کردند. و درست یک روز پس از امضای توافقنامه بود که سه خرگوش در منطقه نظامی مورد حفاظت سه دولت گم شد.
نماینده آمریکایی‌ها گفت: «ما حداکثر در ۲۴ ساعت یکی از خرگوش‌ها را پیدا می‌کنیم.» نماینده روس‌ها گفت: «ما حداکثر در دو روز یکی از خرگوش‌ها را پیدا می‌کنیم.» نماینده طالبان در حالی که ریشش را از روی زانویش کنار می‌زد، گفت: «ما حداکثر در سه ساعت خرگوش سوم را پیدا می‌کنیم.»
آمریکایی‌ها با استفاده از ماهواره‌های خودشان در عرض ۱۶ ساعت خرگوش اول را پیدا کردند و در عرض شش ساعت خرگوش مذکور را با استفاده از امواج لیزری دستگیر کرده و به ستاد مر کزی تحویل دادند.
روس‌ها با استفاده از یک سیستم رادار در عرض ۲۴ ساعت خرگوش دوم را پیدا کردند و با استفاده از ۷۰ تانک و سه هزار نیروی پیاده خرگوش دوم را زخمی و مجروح دستگیر کردند.
نیروهای طالبان بعد از دو ساعت خرسی را آورده و به ستاد مرکزی تحویل دادند. مسؤول ستاد با دیدن خرس گفت: «این که خرسه؟» اما خرس مذکور اعتراف کرد: «نه، به خدا من خرگوشم!»
نتیجه اخلاقی: هر کسی همان چیزی است که می‌گوید.
نتیجه تکنولوژیک: تکنولوژی چیز پر خرج و بی فایده‌ای است. وقتی می‌شود با صداقت مسأله‌ای را حل کرد، چرا باید بی خودی خرج کرد.
نتیجه منطقی: تعرف الاشیاء باعترافاتها
نتیجه تاریخی: چماق اولین وسیله‌ای بود که اولین شاکی برای گرفتن از اولین متهم استفاده کرد.
نتیجه مدنی: اگر یک کمی بیشتر با خرس مذکور بر خورد می‌شد، حتماً به دست داشتن در اختلاس شهرداری تهران هم اعتراف می‌کرد.
نتیجه سیاسی: همه خرگوشند؛ حتی اگر عکس آن ثابت شود.

بعضی نوشته‌ها تاریخ مصرف ندارند و این مطلب سید ابراهیم نبوی هم یکی از آن‌هاست. او بیش از یک دهه پیش، این یادداشت را در روزنامه جامعه (یا توس) نوشته بود.
همان گونه که واضح و مبرهن است، بحث از حکومت طالبان، القاعده و ملا محمد عمر است. اعتقاد راسخ نیروهای طالبان به گفته‌های پیشوایشان وقتی با توانایی‌های عجیب لوازم اعتراف‌گیری همراه می‌شود، می‌تواند دو ساعته به خرس مزبور بباوراند که او خرگوشی بیش نیست؛ چه برسد به اذعان به این مسأله (چه به زور چماق، چه از ترس چماق)

«دادگاه» دیروز، نخستین محاکمه فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران منتقد در سال‌های اخیر نیست. می‌شود فهرست بلندبالایی از محاکمات سال‌های اخیر و متهمان آن‌ها را برشمرد. غلامحسین کرباسچی، محسن کدیور، عبدالله نوری، حمیدرضا جلایی‌پور، محسن میردامادی، محمد موسوی خویینی‌ها، عباس عبدی، ابراهیم نبوی، مسعود بهنود، اکبر گنجی و بسیاری دیگر در این ۱۲ سال در جایگاه متهم قرار گرفته‌اند و در نهایت محکوم هم شده‌اند. اما نتیجه این همه محکومیت چه بود؟ آیا از محبوبیت و مقبولیت این چهره‌ها در بین مردم کاسته شد!؟
اگر آن دادگاه‌ها نتیجه‌ای داشت، این یکی هم خواهد داشت. دست کم کسی از حامیان و هواداران این شخصیت‌ها، نه دادگاه را باور خواهد کرد و نه اعترافات را.

پس سؤالی که مطرح می‌شود، این است: مخاطب این محاکمه چه کسانی هستند؟
به باور من، مخاطب کیفرخواست دادستان، اعترافات متهمان و حکم این «دادگاه» کسانی هستند که در خیابان‌ها روبه‌روی معترضان می‌ایستند؛ مردم را ضرب و شتم می‌کنند و در برابرشان دست به اسلحه می‌برند. این را هم از برای این راه انداخته‌اند که به آن‌ها قوت قلب دهند و این باور را به آن افراد بقبولانند که دارند «در راه حق» می‌زنند.

اما پرسش شاید مهم‌تر این است که وقتی دستگاه اطلاعاتی و قضایی کشور می‌تواند در ۴۵ روز چنین «طرح» پیچیده‌ای را کشف کند و متهمانش را پای میز بنشاند، چه طور تا امروز نتوانسته قاتلان ندا آقاسلطان، سهراب اعرابی، کیانوش آسا، محسن ایمانی، مسعود هاشم‌زاده، یعقوب بروایه، اشکان سهرابی، محسن روح‌الامینی و همه دیگر کشته‌شدگان وقایع اخیر را شناسایی کند و به دادگاه بکشاند؟ مگر این همان دستگاهی نیست که کمتر از ۴۸ ساعت بعد از انفجار مسجدی در زاهدان، عاملان قتل عام را به دار آویخت!؟

به نظر من در میان متهمان جای یک نفر بسیار خالی است: سعید حجاریان. او را هم که جز مغز، ارگان سالمی در بدن ندارد، باید به صحنه آورد و در ردیف نخست، در مقام متهم اول پرونده نشاند. عکس او در «دادگاه» خود گویای همه چیز خواهد بود؛ بارها و بارها گویاتر از عکس محمدعلی ابطحی.

در همین باره:
وقتی کیفرخواست دادستان، وبلاگ‌نوشته‌های حسین درخشان است (مسیح علی‌نژاد)
خلاصه‌ی ۴۵ روز حبس: تقلب نشده است [يا شده است؟] (داریوش محمدپور)
آقای ابطحی عزیز؛ برایمان عزیزتر شده‌ای! (محمود فرجامی)
دکترین شوک به سبک ایرانی - ولایی (مهدی جامی)

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

پاسخ آقای ابطحی در رابطه با قرص خوراندن برای اعترافات:
"اما اين بحث واقعاً هم توهين به فهم مردم بود و هم توهين به ما بود؛ چرا كه حداقل خود من جدي ترين مباحث راجع به مسائل سياسي كشور، وضعيت فعلي كشور و نوع نگاهم نسبت به مسئله تقلب و اتفاقاتي كه بعد از انتخابات رخ داد و همچنين آسيب هايي كه كشور ديد، را مطرح كردم و اينها استدلال هاي روشني بود كه از طرف من آنجا ارائه مي شد و اتفاقاً بخش هايي از اين استدلال هاي روشن را قبل از زندان نيز مطرح كرده بودم. چون ديدگاهم راجع به موسوي از قبل از زندان مقداري متفاوت بود و در انتخابات نيز طرفدار ايشان نبودم."

[ بنده ] | [چهارشنبه، ۲۸ مرداد‌ماه ۱۳۸۸، ۰:۵۴ بعدازظهر ]


راستی دقت کرده ای که چرا این عکس در کنار عکس دادگاه آقای ابطحی همیشه رخ می نماید؟ چرا از عکس دیگه ای استفاده نکرده اند. من یک عکس دیگه بهت می دم.
pnvp.com/src/pic/abtahi2.jpg
چیزی رو نمی خوام ثابت بکنم. اما این حقه ژورنالیستی رو هم من خوب بلدم هم تو. قبول نداری؟ می دونم که ایشون چندین کیلو وزن کم کرده. خوب چون زندان بوده. خود رفتن به زندان به تنهایی خیلی روی آدم اثر می گذاره. اما این ثابت نمی کنه که... من آقای ابطحی رو قبول نداشته و ندارم. به نظرم یک آدم کوچیکه. اما این دلیل نمی شه که هر حرفی که هرکی مخالف انتظار ما زد رو ما به منزله اعتراف به زور قلمداد کنیم. عین آقای موسوی که می گفت اگه نتیجه انتخابات مطابق انتظار من شده که هیچ و گرنه تقلب شده.

[ بنده ] | [چهارشنبه، ۲۸ مرداد‌ماه ۱۳۸۸، ۱:۰۱ بعدازظهر ]


خوب آقای بنده، عکس رو دیدیم چی کار کنیم؟

[ مریم ] | [سه شنبه، ۳ شهریور‌ماه ۱۳۸۸، ۱۰:۴۶ بعدازظهر ]


به احتمال بيشتر آقا يا به احتمال كمتر خانم بنده
كسي كه اوقاتش رو با صلح و صفا در زندان مي گذرونه و هرازگاهي يه بازجويي به شكل كاملا انساني رو پشت سر مي گذاره ، با فرض ابله بودن هم در غياب وكيلش به ارتكاب جرمي (آن هم جرمي از اين سنخ ) اعتراف نمي كنه. اونم به اين زودي
اصلا به قول شما تو زندان رفتار همراه با رافت اسلامي با اينا داشتن. يكيشون نادم وپشيمان و متنبه شد از ايدئولوژي چندين وچند ساله اش. دوتاشون ... سه تاشون ... ده تاشون .... بيست تاشون ....
وقتي اتفاقات خلاف انتظار و منطق شما تكرار و تكرار و تكرار ميشن شما شك نميكني؟!!!!!!!!! و بعد به يقين نميرسي كه ... ؟!!!!

[ ] | [چهارشنبه، ۱۱ شهریور‌ماه ۱۳۸۸، ۰:۴۹ صبح ]